-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
نپسندید
-
کاربر مهمان
درود بر شما خانم بستان دوست و جناب دکتر بهمنی عزیز، برنامه ی معرفی کورت ونه گات بی نظیر بود👌🏽برای داشتن شما عزیزان و تلاش های مستمر و ماندگارتان در راستای اعتلای فرهنگ ایران بسیار سپاس گزارم🙏🌹
-
کاربر مهمان
هزارتوی داستان .. کلاس درس داستان نویسی و شناخت نویسندگان است .. از خانم بستان دوست و تمام عوامل ساخت برنامه بی نهایت تشکر می کنم.
-
کاربر مهمان
خانم بستاندوست 🌹❤️
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با سلام و خداقوت به همه بزرگوارانی که در تهیه این مجموعه بینظیر نقش دارند. باید بگم که از شنیدن لحظه لحظه قسمت های برنامه لذت میبرم.
از حسرتهام این هست که چرا زودتر با این برنامه آشنا نشدم.
سرتون سلامت و روزگار بهکامتان🙂
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
درود بر خانم بستان دوست و آقای بهمنی و همه عوامل ساخت برنامه پرمحتوای هزارتوی داستان.
به نظر من در برنامه های صدا و سیما از «هزارتوی داستان» و «کتاب شب» بهتر نداریم. امیدوارم سالهای سال صدای گرم استاد بهروز رضوی و اجراهای هنرمندانه خانم بستاندوست رو بشنویم.
-
کاربر مهمان
در دنیای امروز که شنیدن داستان با صداهای حرفه ای و پخته، گزینه مناسبی به جای مطالعه محسوب میشه ،نویسندگان و علاقمندانشان شاید بیشترین دین را به صدا پیشه ها داشته باشند ،خصوصا شما خانم بوستان دوست عزیز و همچنین آقای عمرانی گرامی که با این برنامه سنگ تمام گذاشتین.سپاسگزارم.🌷
-
کاربر مهمان
سلام
برنامه هزار توی داستان عالیه.
متشکرم که با تولید چنین برنامه ای کار ارزشمند در عرصه داستان نویسی انجام می دهید
-
کاربر مهمان
در این شرایط بسیار سخت جامعه که اکثرا در پیکار با کمییت های زندگی هستند ،تلاش خالصانه ی شما در حفظ و انتقال رشد کیفیت زندگی ستودنی ست..🌷
-
کاربر مهمان
با سلام به شما عزیزان گرانقدر هزار توی داستان.میزان اهمیت دادن به پیامهای انتقادی در هر رسانه ای ،به نشان میزان شنونده بودن مدیران آن رسانه است.من فکر می کنم مدیران رادیو نمایش آنچنان که رسالت این رسانه ،یعنی ترغیب به شنونده بودن،که در راس کارش است ،کمتر از ما که برای شنیدن این برنامه انتظار می کشیم، بهره می برند. زیرا انتقادات ،پیرامون پخش مداوم و جایگزین نشدن این برنامه در قالب ده ها پیام ارسال شده ،هنوز هیچ گونه توجهی صورت نگرفته و باقی انتقادات هم به همین شکل.سپاسگزارم و خسته نباشید می گم
-
کاربر مهمان
سلام. لطفا اگر امکانش هست نقد و بررسی داستلن مرگ از توماس مان را با کارشنلسی جناب دکتر بهمنی تکرار کنید متاسفانه این خانم که این داستان را بررسی و نقد فرمودن انگار چیزی از نقوله داستلن نمی دونن و حرفی برای زدن نداشتن. البته من جلسه نقد ایشون رو یک بار در فرهنگسرا شرکت کردم که همونجا فهمیدم چیزی در سطح حرفهای نمی دونن.. و واقعا تا وقتی امثال دکتر بهمنی با این دریای گسترده معلومات هستن چرا رادیو تمایش باید از این خانم در برنامه استفاده کنه. شایدم پارتی داشتن
-
کاربر مهمان
گاهی زندگی سراسرش به نماد و استعاره و داستان تبدیل میشه و تکرارهای مختلف شخصیت و خود ما ، در ذهن نویسنده ها و هنرمند ها خلق می شه تا ما ازش بیاموزیم ، عبور کرده و بر هوییتمان بیافزاییم..
سپاسگزارم از حسن انتخاب شما که همیشه زیباترینِ بهترین هاست .🌷
-
کاربر مهمان
بیشتر از خود داستان محو زندگی سالینجر شدم و شاید دلیل انزوای خود خواسته اش دقیقآ جمله ی پایانی هزار توی این هفته باشد که « آدم پخته کسی ست که میخواهد برای آرمانی فروتنانه زندگی کند»
-
کاربر مهمان
امروز را با شما بودن
با شما شنیدن
و با شما فهمیدن ،
بهترین دقایقیست که در ما ماندگار می شود..🌷
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
سلام از همه دست اندرکاران تشکر میکنم. فقط خواستم به عرض برسونم که نحوه داستان خوانی خانم محری کارشناس سرکار خانم بستان دوست اصلا خوب نیست جون داستان خوانی با اجرای نمایش رادیویی فرق دارد. لحن را نباید در داستان خوانی عوض کرد و حالت نمایشی به صدا داد. ایشان باید داستان رامثل خواندن کتاب بخوانند همانطور که بی صدا برای خودشان میخوانند منتها با صدای بلند اگر ایشان یا هرکس که داستان را میخواند نمایش اجرا نکند و فقط کتاب را بخواند برنامه تان بی نقص خواهد بود. البته صدای خوبی دارند. موفق باشید.
با احترام به نظر شما باید بگم مخالف نظرتون هستم. جدا از اینکه به شخصه شیفته ی اجرای خانم بستان دوست هستم، اجراهای متفاوتی از ایشان شنیده و میشنوم و با توجه به تواناییهای ایشان هم در بازیگری، هم در فن صدا به نظرم بهترین انتخاب را برای اجرای هزارتوی داستان کرده اند.
-
کاربر مهمان
در مورد داستان هاینریش بل، هر چه به داستانهای معاصرتر میرسیم تقابل زن و مرد پررنگ تر میشه. هر بار هم هزار توی داستان رو گوش میکنم به خودم میگم چقدر داستان و چقدر نویسنده برای شنیدن و تفحص بوده و هست،... در یک کلمه اقیانوس بی کران و ممنون خانم بستان دوست و دکتر بهمنی و آقای عمرانی و همه ی همکاران «هزارتو» که هر بار بخشی از این اقیانوس رو با ما به اشتراک میگذارید❤
-
کاربر مهمان
با سلام. من باور دارم که برنامه ی هزار توی داستان از برنامه هایست که در زمینه ی خودش الگو و ماندگار خواهد شد. برای وسعت بخشیدن به ذهن و دور شدن از روزمرگی های زندگی هیچ چیزی بهتر از داستان ها نمی تونه باشه.
پیروز باشید.🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با سلام وسپاس از عوامل محترم برنامه هزارتوی داستان بخصوص صدای گرم و بیان خوش خانم بستاندوست و همچنین کارشناس مطلع برنامه که مارا به جهان داستان می برند.
مرتب گوش می کنم و بسیار بهره می برم. ممنون از انتخاب های خوب تان
-
کاربر مهمان
بسیار عمیق و قابل تامل و در کل با کارشناسی زیبا و صدای بی نظیر خانم بستاندوست ؛ هزار توی واقعا مثل کلاسهای قوی داستانویسی هست ؛ جمله اخر برد بری عالی بود خصوصا منو یاد خودم میاندازه که از کودکی عاشق نوشتن بودم اما سالها مشی و موضوعات نگارشم با نهادهایی اکادمیک و دایره المعارف ها تعریف میشد و این روحم را محدود میکرد ؛ خاصه که موضوعات تاریخ باشه اونم اگر معاصر باشه ؛ اما صدا باز و خصوصا هزار توی داستان باعث شد بطور جدی بعد این همه سال تغییر رویه بدم و از زاویه نگرش یک تحلیلگر تاریخ معاصر و جامعه
-
کاربر مهمان
با سلام .این حقیقت که برنامه ی هزار توی داستان در حال حاظر بهترین برنامه ی تکنیکی و تحلیلی داستان در کل شبکه های رادیویی کشور هست که مخاطبان بسیاری داره ،انکارناپذیره.زیرا که با سیر مشخص تاریخی به نویسندگان بزرگ و تاثیر گذار می پردازه، و بهتر از آن نویسندگان کمتر شناخته شده را به مشتاقان عرصه قلم معرفی می کنه.
اهمیت و همراهی هرچه بیشتر از سمت شما مدیران محترم رادیو نمایش ،در پخش بدون وقفه ی برنامه ،کمک شایانیست به شنوندگان این برنامه و همچنین بالا رفتن سطح شبکه ی رادیو نمایش از دیگر شبکه های را
-
کاربر مهمان
هزارتوی داستان برنامه بسیار آموزنده، غنی، و خوش ساختی است. از همۀ عوامل ساخت این برنامه جذاب بسیار سپاسگزارم.
-
کاربر مهمان
سلام از همه دست اندرکاران تشکر میکنم. فقط خواستم به عرض برسونم که نحوه داستان خوانی خانم محری کارشناس سرکار خانم بستان دوست اصلا خوب نیست جون داستان خوانی با اجرای نمایش رادیویی فرق دارد. لحن را نباید در داستان خوانی عوض کرد و حالت نمایشی به صدا داد. ایشان باید داستان رامثل خواندن کتاب بخوانند همانطور که بی صدا برای خودشان میخوانند منتها با صدای بلند اگر ایشان یا هرکس که داستان را میخواند نمایش اجرا نکند و فقط کتاب را بخواند برنامه تان بی نقص خواهد بود. البته صدای خوبی دارند. موفق باشید.
-
کاربر مهمان
عاملی که باعث وحشت میشه فضای خیلی عادی و پر از زندگی داستان «قرعه کشی» ست تا خود رسم جاهلیت که در روستا هر ساله اجرا میشه. مثل اعدامهایی که در ملاء عام به نمایش گذشته میشن اما چیزی که دلخراش تره دیدن انبوه مردمی ست که به تماشا مینشینند انگار که دیدن اعدام یک انسان فرقی با رفتن به تئاتر و سینما ندارد و بعد از انجام حکم به زندگی عادی برمیگردند انگار نه انگار.و کشورها هرچه بیشتر چنین سنتهای جاهلانه دارند، عقب افتاده تر هستند. چقدر قلب آدم از این بی رحمیها به درد میاد🤦♀
-
کاربر مهمان
خانم لسینگ حق داشته معترض به «تجربه ی زنانه» باشد، حداقل در این داستان از دید یک پسر نوجوان به دنیا می نگرد. شما هم مثل من احساس غرور کردید که ایشان در ایران متولد شده؟ خانم بستان دوست، آقای دکتر بهمنی، آقای عمرانی و سایر دست اندرکاران دم همگی گرم که در این شرایط کرونا و سختی های مختلف، همچنان با پشتکار به ساخت هزارتوی داستان ادامه میدید ❤
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام ممنون از برنامه ی خوبتون، هزار توی داستان
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
با سلام.خدا قوت میگم به همه عوامل برنامه. وافعا لذت بردم از این برنامه و چه حیف که اولین بار بود مخاطب برنامه شما شدم و برنامه های قبلی رو از دست دادم. با آرزوی موفقیت...
البته در آرشیو ایران صدا یا کانال تلگرام صداباز میتونید به برنامههای قبلی دسترسی داشته باشید
-
کاربر مهمان
یکی از جذابیت های برنامه هزار توی داستان برایم اینه کی مثل سینمای سه بعدی می شه یک داستان رو از ابعاد مختلف دید و لذت مضاعف برد😍خسته نباشید دم همتون گرم
-
کاربر مهمان
حال و هوای داستان چزاره پاوزه، مثل شرح حال خود نویسنده بسیار غمگین و سرده، ولی خیلی کنجکاو شدم که سایر آثار این نویسنده را هم پیدا و مطالعه کنم👏👏👏
-
کاربر مهمان
با سلام.خدا قوت میگم به همه عوامل برنامه. وافعا لذت بردم از این برنامه و چه حیف که اولین بار بود مخاطب برنامه شما شدم و برنامه های قبلی رو از دست دادم. با آرزوی موفقیت...
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام. برنامه «هزارتوی داستان» کاری بسیار عالی و قوی است. به نظر من یکی از معدود برنامه های پرمحتوا و آموزندۀ صدا و سیماست که واقعاً ارزش این را دارد که برایش وقت گذاشته شود. تقریباً همۀ قسمتهای آن را دانلود کرده ام و گوش می دهم. از همه عوامل ساخت این برنامه کم نظیر بسیار بسیار سپاسگزارم.
-
کاربر مهمان
با سلام . در این مدت که با برنامه بی نظیر هزار تو همراه هستم آنچنان که باید از آقای عمرانی گرامی که با صدای توانمند و پر تجربه شان زندگی نامه ها را با صلابت تمام روایت میکنند ،و همچنین خانم محمد علی گرامی که همه ی زحمات تهیه کنندگی را به عهده دارند و انتخاب موسیقی های زیبا ،انچنان که باید قدر دانی نکرده ام .. خسته نباشید میگم و بسیارقدردان محبت های شما عزیزان هستم . سپاسگزارم .🌹🌹
-
کاربر مهمان
با سلام.قبل از هر چیزی تشکر بسیار ویژه دارم برای معرفی و پرداختن به این نویسنده ی بسیار خاص ،یا شاید بهتره گفت، بخشی از یک جریان آگاه و پویا.. این داستان نگاه و چشم انداز عمیق خود نویسنده هست به شخصیت درونیه خودش که انعکاسی هست از شخصیت و زندگی حقیقی و بیرونی خودش .نویسنده در وسط و مرز این دو دنیا یک نگاه روایت کننده قرار میده که باز هم خودش هست ..در واقع نویسنده به ما میگه که ذهن انسان تنها مابین این دو دنیای منعکس شده در هم ،فقط مشاهده میکنه و میاموزه..
در توضیح شخصیت اصلی و مورد بحث داستان (وانویلد کاوا) و علت نوشتن آن مقاله ، باید توصیفی داشت درباره نوعی از فردیت هایی که دایما در حال پیکار با خودشون هستند.. گاهی در این جدالهای درونی و بیرونی تماما انگیزه بر این پایه شکل میگیره که بر خود و حریف درونی فقط ثابت بشه که این توانایی هست و وقتی این اطمینان به وجود میاد ،انگیزه و لزوم دست یافتن به پیروزی به اتمام میرسه..به توصیفی این نقطه نقطه ی آشتی با خود و عشق هست..در اینجا انگیزه ها از نوع دیگه ای به وجود میاد و بعضی اوقات انتقاد و اعتراض به کل این مسیر در غالب و بیان متفاوت برای او شکل میگیره..
در این داستان نقطه آشتی با خود و امید و آسایش برای این فرد حضور همسرشه که به نماد عشق هست..
نویسنده عقیده داره که ادبیات تازه اول راه خودشه و با نوشتن مقاله درباره اسب و نژاده اسب اشاره به انسانی رو داره که تازه داره آگاه میشه و می تازه و می آموزه.. اسب به نماد تمدن و در بعضی جاها به نماد خود انسان هست..در اینجا به نماد ذهنیه که دایما در حال تکاپو و دویدنه.. و همینطور از اولین حیوانتیه که به توسط انسان اهلی و رام شده..
این نویسنده انقدر از یک ذهن خلاق و پویایی برخورداره که تبدیل به یک ذهن مشاهده کننده و آگاه در دل زمان شده ،به این معنا که با ما به صورت مخاطب مستقیم سخن میگه و زمانی که ما تنها خودمان را به صورت یک ذهن مشترک انسانی در نظر بگیریم ،او هم همراه با ما در حال افزوده شدن و آموختن خواهد بود..
به نقل قول از جمله پایانی داستان :میدانم اگر معنایی هم وجود داشته باشد ،در همان جاییست که وانویلد کاوا الان هست ،در به اصطلاح عالم باقی...
فراوان سپاسگزارم از لطف و مهر بی انتهای شما بزرگواران.🌹🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
هرچه بیشتر برنامه هزارتوی داستان رو دنبال میکنم ، داستانها و نویسندگانی را کشف میکنم که خارج از عرف هستند و چقدر خوشحالم که به لطف این برنامه ی وزین یک ساعته میتوان به اجمال با زندگینامه و شیوه ی نثر این نویسندگان آشنا شد. زحمات و زمانی که شما و گروهتان صرف میکنید تا این یک ساعت مفید در اختیار شنوندگان قرار بگیرد بی اغراق «غیر قابل قیمت گذاری» ست❤
-
کاربر مهمان
با سلام به شما خوبان هزار توی داستان و مسعولین رادیو نمایش.از خوبی های خود این برنامه هر چه بگویم کم هست اما انتقاد دارم به مسعولین سایت این برنامه. خیلی پیش میاد که دوست دارم پیام بنویسم در سایت اما همین که یادم میوفته که چه مشکلاتی داره کلا حس و انگیزش از بین میره.بسیار دیر باز میشه و پیام هم کامل ثبت نمیشه.حتی همین پیام هم مطمعن نیستم که کامل بیاد یا نه.از مسعولین مربوطه تقاضای رسیدگی دارم . با آرزوی سلامتی برای همه ی شما عزیزان .سپاس🌷
-
کاربر مهمان
درود بر خانم بستان دوست نازنین و جناب دکتر بهمنی گرامی. چون همه بخش های برنامه هزارتو معرفی کافکا بسیار پر بار و زیبا بود! تلاش های شما خوبان را در راستای رشد و اعتلای فرهنگی ستایش می کنیم و بی صبرانه در انتظار بخش های بعدی خواهم بود. پایدار و تندرست برای مان بمانید
-
کاربر مهمان
سلام
بهتازگی با برنامهی شما آشنا شدم و دارم از برنامههای قبل هرچی که تو آرشیوها موجود باشه رو با دقت و لذت گوش میدم. مخصوصاً از روش جذاب و زندهی داستانگویی خانم بستاندوست حسابی لذت میبرم.
امیدوارم این برنامه به هیچوجه قسمت پایان نداشته باشه.
پایدار و پاینده باشین.
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با اینکه نسبتآ زیاد کتاب میخوانم اما با ایوان بونین آشنا نبودم و مدیون برنامه ی هزارتوی داستان هستم که فرصت پرداختن به نویسندگان کمتر شناخته شده را به ما مخاطب عام میدهد🙏. نکته ی جالب دیگه اینکه چقدر نویسندگان در برهه های مختلف تاریخ در تبعید اجباری یا خود خواسته به سر برده اند.
-
کاربر مهمان
جدای از سه داستان زیبایی که از زشنکو انتخاب کردید نکته ی قابل توجه دیگر این است که چقدر سرنوشت برخی از بزرگان ادب در کشورهای مختلف مثل هم بوده و هست. یا به جرم سیاسی بودن یا به جرم سیاسی نبودن، آنها را از کار بیکار و یا مشکلاتی برایشان درست کرده اند که البته تنها گذشت زمان و تاریخ نشان می دهد که چه کسی در یادها و خاطره ها میماند و چه کسی نه.
مثل همیشه منتظر قسمت جدید این برنامه ی فاخر هستم. ممنون از تلاش شما و همکارانتان
-
کاربر مهمان
صدای جناب دکتر بهمنی هم واسه گویندگی خوبه ها
-
کاربر مهمان
این برنامه هزار توی داستان یکی از برنامه های رادیویی هست.من در ایران زندی نمیکنم اما این برنامه رو دانلود میکنم و هنگام کار گوش میکنم.بسیار برنامه غنی و فاخری هست و من بسیار آموختم در این برنامه.لطفا به آثار نویسنده های ایرانی هم بپردازید در کنار بزرگان جهان.خسته نباشید
-
کاربر مهمان
سلام. در آغاز باید گفت که این نویسنده واقعا توصیف روان و تصویر سازی کاملی داره ،به طوری که در داستان اول (بازی بیلیارد) نویسنده ،همراه با حس شنیداری،چشمان ما را مثل یک دوربینی که در روی یک ریل حرکت میکند از اولین صحنه داستان که میدان جنگ و سربازان هست آرام به سوی طبیعت الوان و زیبای اطراف میچرخاند تا نگاه به قصر باشکوه برسد . بعد از کمی غرق شدن در تماشا با مهارت قلمشان چشم های ما در داخل قصر و در جمع بانیان و فرماندهان باز و ثابت میکند و از اینجا به بعد داستان کاملا به روی حس شنیداری متمرکز میشود . توصیف شکوه و جلال قصری که در داستان گفته میشه نماد و سمبلی از حاصل جنگ و بانیانش هست و دقیقا مصداق جمله ای که در اول برنامه خوانده شد ، به بیان دیگه چیدمانی از حقیقت هاست که زیبایی رو شکل میده ...و نکته آخر داستان از حقیقت تلخی پرده بر میداره که همیشه فرماندهان عالی رتبه در جنگها هرگز آنچنان که باید جنگ رو لمس نمیکنند و مثل بازی بیلیارد تنها چوبهای بلندشان را از دور حرکت میدهند اما ضربه اصلی متوجه ی گوی هاست و میز ..
سپاس و خسته نباشید ..🌹
-
کاربر مهمان
با سلام. در باره این داستان بسیار زیبا(آخرین درس) باید گفت که سراسرش اندوه عمیقی جریان داره که به درستی و زیبایی در صدای شما خانم بوستان دوست هم منعکس شده ..و همانطور هم که در برنامه اشاره شد نویسنده مستقیما به شنونده تاکید داره که چقدر زبان مادری برای هر فردی پر اهمیت هست ..اما در این داستان چیزی که وجود داره و متمایزش میکنه با بسیاری از داستان ها دقیقا همین اندوه سوال برانگیزی هست که از نویسنده سرچشمه گرفته و به ما منتقل میشه که واقعا آخرین درس برای هر کسی در چنین شرایطی چه میتونه باشه ..داستان در بحبوحه ی جنگ رخ میده و پسر بچه ی داستان دیرش شده و باید سریعا سر کلاسی حاظر بشه که آخرین کلاس با معلم زبان مادری خودشه..تنها معلم عمق این لحظه رو درک میکنه که بعد از او چه اتفاقی خواهد افتاد .. چیزی که در این داستان بسیار زیباست تلنگر و تاکیدی هست که به شنونده زده میشه که برای حفظ و قطع نشدن اتصال و عدم فراموشی ما با ریشه ها و هر چیز مادریمان ،قبل از هر اتفاقی چیست . به نظر من با اشاره به وجه توصیفی زبان در داستان ،نویسنده به زیبایی به ما میگه که تنها با نگاه توصیفی و با حس زیبایی شناسی به هر چیزی، که اغلب با اندوه و غم خاصی همراهه اتصال ما حفظ میشه و به سختی هر چیز بیگانه ای توانایی این رو پیدا میکنه که پیوند ما رو از ریشه های اصلیمان قطع و گسسته کنه...
سپاسگزارم از خانم محمد علی گرامی برای انتخاب این موسیقی تاثیرگزار و همچنین گروه شما خوبان..🌹
-
کاربر مهمان
درودها خدمت گرامیان خانم بستان دوست و جناب دکتر بهمنی، شنیدن این همه نکات قابل توجه در باره بزرگی چون ارنست همینگوی عزیز بسیار زیبا و جذاب بود و باید بگویملحظه به لحظه و بسیار عاطفی با شما و همینگوی نازنین بودم! بسیار اثر گذار و عشق و احترامم به جناب همینگوی صد چندان شد❤️صمیمانه قدر دان کارهای درخشان و پر بار شما هستم و شک ندارم شاهد درخشش بیش تر در برنامه هزار تو و کانال صدا باز خواهم بود. سربلند و پایدار بمانید🌹
-
کاربر مهمان
خانم بستان دوست نازنین و جناب دکتر بهمنی از این که در راستای اعتلای فرهنگی ایران عزیزمان تلاش می کنید بسیار سپاسگزارم و صد البته تمام هم کارانی که در این برنامه بی نظیر تلاش کرده اند🙏تقاضا می کنم هم چنان این برنامه بی نظیر و جذاب رو ادامه بدید. با آرزوی توانایی و سربلندی شما خوبان🌹❤️
-
کاربر مهمان
سلام. بسیار لذت و استفاده بردم و مثل دیگر قسمت های این برنامه درخشان ،لحظاتی رو بدون اینکه گذرش رو احساس کنم در روح و روان و قلم یک نویسنده قدم زدم..
نویسنده هایی مانند آقای همینگوی که قلمشون سراسر از تجربه های شجاعتهای زندگیشون برخاسته تماما درس و کلاس اموزشیست..در اصل انسانهای شجاع بیشتر از هر کسی در حقیقت درونشون ترسیده اند و با این تجربه به ندرت از واقعیت بیرونشون میترسند..
اما داستان پروانه و تانک که با کلام روان شما خانم بوستان دوست عزیز خوانده شد ،خودش یک استعاره کامل و زیباست از کل داستان و تضاد این دو کلمه در کنار هم به ما یاد آور میشه که چه روح ها و شوقهای ظریفی که زیر پای اهریمن جنگ له نشده و حاصلی جز نابودی و خسارت برای بازماندگان نداشته..اغاز جنگهای خیلی بزرگتر از ناسازگاری بر سر اهداف خیلی حقیرتره..واما موضوعی که در این داستان و در مجموع قلم اقای همینگوی بارز هست و آقای بهمنی هم توضیح دادند ،ریٔالیسم قلم این نویسنده هست که انگار به شنونده القا میشه که از نگاه نماد شناسی داستان رو نباید دنبال کرد و حتی اسم داستان هم که استعاره ی داستان هست هم در خود داستان عنوان شده که به چه منظور قراره استفاده بشه ..
به نوعی آقای همینگوی انقدر به جزییات اتفاق افتاده در صحنه ی داستانش میپردازه که یک برش کامل از خود زندگیست و حالا بستگی به شنونده داره که چقدر خود زندگی رو به صورت نمادین درک کرده باشه یا غیرش ...
سپاسگزار هستم از محبت همه ی شما اساتید محترم .🌹
-
کاربر مهمان
خدا قوت
-
کاربر مهمان
کانال صدا باز بی نظیره و همینطور هزارتوی داستان 😍👏
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
داستان «جشن کریسمس» از گراتسیا دلدا، در عین سادگی از لطافت خاصی برخوردار است. یکی از بداقبالی های این نویسنده شاید معاصر بودنش با پیراندلو بوده باشد... مثل همیشه تشکر از تمامی دست اندرکاران مخصوص خانم بستان دوست که با سوالات به جا و در این داستان به خصوص سوالات «کارآگاهی» کنجکاوی ما شنوندگان را برای پیدا کردن جوابشان برمیانگیزید😀😊❤️
-
کاربر مهمان
داستان غول خودخواه آنقدر دوست داشتنی و تاثیر گذار بود که می شد با لطافتش به خواب رفت و در دنیای کودکی و شادی های کودکانه بیدار شد .حقیقتا بچه ها فرشتگانی هستند که رویش طبیعت با حس اونهاست و خواسته قلبشون میتونه یک دنیا رو زیبا و سعادتمند کنه و در این داستان نشون میده که غول خودخواهی هم در مقابلشون تاب نمیاره .به نظر من تنها معیارهای مطمعنی که در بزرگسالی میتونیم بهش تکیه کنیم ،همان ادراک های کوچک و ساده ای هست که از دوران کودکی هنوز به یاد می آوریم ..بسیار سپاس..🌹
-
کاربر مهمان
تمام قسمتهای هزارتوی داستان خاص بودن. مرسی مرسی مرسی
برای کار فوق العادتون به شما تبریک میگم.
فقط بعضی از فایلها کامل دانلود نشدن.
-
کاربر مهمان
داستان کوتاه «رمان» مثل معنی نام نویسنده، تلخ بود و چقدر شبیه این برهه ی بحرانی ست که مردم زندگی میکنند. قشر زیادی از مردم که زیر بار فشارهای مختلف دارند روز به روز محو تر میشوند... ممنون از توضیحات دکتر بهمنی در مورد «بنمایه ها» برای خوانندگان آماتور مثل من و سپاس فراوان از خانم بستان دوست بابت سؤالات به جا که خیلی مواقع سؤالات ذهن ما شنوندگان است🙏
-
کاربر مهمان
عجب داستان فوقالعادهای «پروانه ها» مرا به یاد کتاب تنهایی اعداد فرد انداخت. اینجا هم دو دانشمند جدا از مردم عادی جامعه، به ظاهر در جنگ هستند اما در واقع وجود یکی به رشد و بقای دیگری کمک می کند تا جایی که رقیب از صحنه به در می رود و تازه مشکلات روحی و روانی برای شخصیت داستان پیش می آید و.. ممنون که هر هفته یک داستان قابل تامل در دسترس همگان قرار می دهید و بهتر از داستان نقد و بررسی بعد از آن و همچنین زندگینامه هر کدام از این نویسندگان کمتر شناخته شده و اجرای بی بدیل خانم بستان دوست وخلاصه این که تلاشتان قابل تقدیر است💕
-
کاربر مهمان
با سلام . اگر به من بود دو تا جایزه نوبل به این نویسنده ی بینظیر و خارق العاده میدادم که انصافا برازندشون هست..باید بگم که با قلم جادویی و روایت زیبای شما خانم بوستان دوست از این داستان زندگی کردم .تمام این داستان در حسی از همون دریا زدگی و پیچشی از راویها در ذهن و روح یک هویت کلی از انسان ،که سوار بر کشتی و تحت تاثیر فضای زیبا و سحرانگیز اطرافش که داره ترکش میکنه میگزره..
از بسیاری جهات این داستان شبیه فیلم توت فرنگی های وحشی آقای برگمان هست..متنی که آقای بهمنی از اقای شکسپیر روایت کردند بسیار در مورد این داستان صدق میکنه ،به اضافه اینکه تمام این انسانهایی که نقش خودشون رو ایفا میکنند، همشون منتهی به یک هویت کلی از انسان می شوند..
در ساعت پنج عصر (یک ساعت طلایی) داستان شروع میشه و صفی از طبقات انسانها که طبقه های پایینتر از تعداد بیشتری از انسانها تشکیل شده آماده سوار شدن بر کشتیی هستند که در واقع یک سفر یک طرفست به عمق دریا و سرنوشتی نامعلوم ..از طبقه بالاتر تنها یک مسافر سوار بر این کشتی میشه که آقای سالواتور هست ،اما خود این یک مسافر از این طبقه هم زمانی که داره با نماینده طبقه پایین که آقای کامپونی هست صحبت میکنه میگه که طبقه و درجات بالاتری هم هست ..وقتی که آقای سالواتور وارد کابین خودش که شبیه قبر هست میشه ،اخرین جمله ای که آقای کامپونی در ذهن خودش میگه (چه لزومی داره کسی که دریا زده میشه سوار بر کشتی بشه )رو با خودش تکرار میکنه و وارد خاطراتی از زندگی خودش میشه.. خاطراتی که آقای کامپونی مقداریشو براش یادآوری کرده ..این لحضات برای آقای سالواتور دقایق پایانی مرگ هستند و شروع میکنه با یادآوری گذشته و کودکی خودش که میخواسته والا مقام باشه ،کل زندگیش رو بازبینی میکنه .در رویای خودش تصویری از زندگیه تنها عشق زندگیش که تابلویی در دستشه میبینه و خودش رو در جشن کریسمس فقیرانه آنها شریک میکنه ..در واقع روند و چرخش داستان به ما میگه همه این انسانها و شخصیت ها و طبقات در عدم آگاهی و در یک وابستگی به زندگی ادامه میدهند..اما در طبقات پایین تر شادیه بیشتری وجود داره..جملاتی که در اول برنامه از این نویسنده روایت شد ،بسیار در مورد شخصیتهای این داستان حاکمه و سرشت انسان رو توصیف می کنه..
در این داستان بی نهایت حرف و اشاره وجود داره و از زوایای بسیاری میشه راجبش مطلب نوشت..
درک میکنم که چه زحماتی باید کشیده بشه تا صداهایی اینچنین توانا و دلنشین و اثر گذار به گوش منِ شنونده برسه..خالصانه قدر دان همه ی زحمتکشان این برنامه هستم.🌹
-
کاربر مهمان
در داستان جرونیموی کور، چقدر ناتوانی و استیصال شخصیت داستان حتی در مقایسه با محدودیت و نابینایی برادرش ،بزرگ و قابل لمس هست و پایان بندی واقع گرایانه اش به جذابیت داستان می افزاید. از تشکر کردن بابت ساخت این برنامه وزین خسته نمیشوم، امیدم اینه که شما هم به تهیه و تولیدش ادامه بدید💕
-
کاربر مهمان
داستان جرینیموی کور و برادرش خیلی زیبا بود. طبق معمول با صدای دلنشین خانم بستان دوست دو برابر به روح و دلمون چسبید. ممنون
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با سلام. در ابتدا باید بگم که این داستان بسیار زیبا(جرونیموی کور و برادرش )فراتر از درک فعلی من هست از داستان و مطمعنا نیاز به شناخت مواردی از روانکاوی و روانشناسی داره ،زیراکه خود این نویسنده با دانش کاملی که از این علوم داشته نمادهای متعددی رو در این داستان گنجانده ..
همانطور که در بخش کارشناسی هم اشاره شد کلید اصلی این داستان در شخصیت مرد ناشناسی هست که این شک رو در جرونیمو به وجود میاره ..اما در داستان ما متوجه میشیم که این شک در جرونیمو از همان ابتدایی که به توسط برادرش کارلو بیناییشو از دست داده وجود داشته و همه ی محبت و فداکاری برادرش نتوانسته به حد کفایت باشه و همهی این از خود گذشتگی ها بیشتر از سر دلسوزی و وظیفه بوده و در واقع نتوانسته به درجه ی عشق دست پیدا کنه..
جمله آخری که در پایان برنامه از این نویسنده بیان شد ،(من از عشق و مرگ مینویسم ) عناصر اصلی این داستان هستند ..
اما تماما سرنوشت رابطه ی این دو برادر در پی این بیست سال که هیچ وقت به درجه عشق نرسیده ،دقیقا از زمانی که آن شخصیت ناشناس حضور پیدا میکنه مشخص میشه ..
به نظر من این فرد ناشناس که چهره ی زیبایی هم داره و لباسی به رنگ خاکستری که به دور خودش پیچیده نماد حقیقت و مرگ هست ..در روانشناسی رنگ خاکستری رو یک رنگی که به سمت مرگ هست میشناسند و در چند جای دیگه داستان از این رنگ استفاده شده .. زمانی کارلو میخواد تصمیم به دزدی بگیره از پنجره به یک گوشه ی خاکستری داره نگاه میکنه و رنگ هوا مه آلود خاکستری توصیف میشه ..در واقع تنها این نوع از شک و تا این درجه از فداکاری میتونست عشق واقعی رو هم در وجود کارلو و هم برای جرونیمو ثابت کنه و در همین جاست که کارلو متوجه میشه که بدون برادرش نمیتونه زندگی کنه..
در این داستان یک فضای کاملا بوف کوری وجود داره ،با این توضیح که نماد مرگ در این داستان شخصیت ها رو در مسیر عشق هدایت میکنه ...
با سپاس از روایت تامل برانگیز شما خانم بوستان دوست عزیز ..🌹
-
کاربر مهمان
اما اگر نگاهمان را به بزرگان هنر و قلم بیندازیم ،اکثرا اساس و ریاضیات عشق را تاثیر متقابل میدونند و به نوعی عشق یک طرفه وجود نداره.خود این موضوع نیازمند به توضیح گسترده ای هست و برای مثال داستانی از آقای تسوایک به نام ستاره ای بر فراز جنگل ،به زیبایی این موضوع رو بیان میکنه که حتما این غلیان احساس در دیگری هم به جریان خواهد افتاد ،اما هر کسی به اندازه ی شکوه و آزادی و نجابت روح خودش از این جریان بهره مند میشه.
در این داستان هم آقای گرکی به صحت این موضوع با چند نکته اشاره دارند.👇
-
کاربر مهمان
بعد از اینکه یاشکا تحت تاثیر مهربانی و لطف این بانوی زیبا قرار میگیره ،اشاره میشه که دیگه اول پیش یاشکا و کنار تختش میشینه و بعد به ملاقات برادرش میره .علت اینکه وقتی این خانم بعد از مرگ برادرش به ملاقات یاشکا نمیره و احساسه این نوجوان رو نادیده میگیره ،(با اینکه تاکید داستان بر نهایت مهربانی و لطفی هست که از کلمات این خانم برمیخیزه ) در یک پیام انتقادی داستان هست . زمانی که یاشکا داره دنبال کالسکه میدوه ،خانم رو میبینه که کنار یک مرد نظامی نشسته .👇
-
کاربر مهمان
با سلام. همیشه یکی از سخت ترین کارها ،وقتی که گزینه زیاده ،انتخاب درست هست و به نظر من برنامه هزار توی داستان به خوبی از پس این امر دشوار بر آمده و زیباترین های یک نویسنده رو برای شنونده ها برگزیده..
به نظر من انتخاب همین داستان بخش بزرگی از روح قلم این نویسنده رو در خودش داره..
ساختار اصلی این داستان بسیار لطیف یک احساس عاشقانه هست و در بنیان این موضوع سخن گفتن کار بسیار مشکلیه و همیشه ترجیح شخصیم به شنیدن هست. اما اگر نگاهمان را به بزرگان هنر و قلم بیندازیم ،اکثرا اساس و ریاضیات عشق را تاثیر متقابل میدونند و به نوعی عشق یک طرفه وجود نداره..خود این موضوع نیازمند به توضیح گسترده ای هست و برای مثال داستانی از آقای تسوایک به نام ستاره ای بر فراز جنگل ،به زیبایی این موضوع رو بیان میکنه که حتما این غلیان احساس در دیگری هم به جریان خواهد افتاد ،اما هر کسی به اندازه ی شکوه و آزادی و نجابت روح خودش از این جریان بهره مند میشه...
در این داستان هم آقای گرکی به صحت این موضوع با چند تا نکته اشاره دارند .. بعد از اینکه یاشکا تحت تاثیر مهربانی و لطف این بانوی زیبا قرار میگیره ،اشاره میشه که دیگه اول پیش یاشکا و کنار تختش میشینه و بعد به ملاقات برادرش میره ..علت اینکه وقتی این خانم بعد از مرگ برادرش به ملاقات یاشکا نمیره و احساسه این نوجوان رو نادیده میگیره ،(با اینکه تاکید داستان بر نهایت مهربانی و لطفی هست که از کلمات این خانم برمیخیزه ) در یک پیام انتقادی داستان هست . زمانی که یاشکا داره دنبال کالسکه میدوه ،خانم رو میبینه که کنار یک مرد نظامی نشسته ..و به نظر من آقای گرکی به زیبایی اشاره به این موضوع داره که روح مهربان این بانو در تسخیر یک مرد نظامی و در بند نظام فعلی قرار داره .جالبه که بیشتر نویسنده های اون زمان در داستان ها و رمانها اشاره به دلباختگیه دختران داشته اند به افراد نظامی و هر نویسنده این اتفاق رو از زاویه ادراک خودش از عشق بهش نگاه و توصیف کرده..
با تشکر بسیار از اجرای بی نقص شما خانم بوستان دوست عزیز .🌹
-
کاربر مهمان
در داستان اهریمن پیر، تصویر زیبایی که پیرزن از هواپیماهای
جنگنده دشمن می دهد بیشتر شبیه تصویری ست که یک کودک ذوق زده از آتش بازی می دهد
معصومیت نگاه پیرزن ستودنی ست و همچنین تسلیمش در مقابل سرنوشت که به خاطر شرایط جسمانی فکر فرار از مخیله اش خطور هم نمی کند
ممنون خانم بستان دوست، آقای عمرانی و دکتر بهمنی بابت زمانی که به تهیه ی هزارتوی داستان اختصاص میدهید🤗😍
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
داستان مجموعه نامرئی جالب و حزن انگیز است... به نظرم، برخلاف نظر جناب دکتر بهمنی، حال خوش مرد نابینای داستان کلام آخر نویسنده را تایید میکند که مجموعه داران مردمانی کامروا هستند
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
داستان مجموعه نامرئی جالب و حزن انگیز است... به نظرم، برخلاف نظر جناب دکتر بهمنی، حال خوش مرد نابینای داستان کلام آخر نویسنده را تایید میکند که مجموعه داران مردمانی کامروا هستند
-
کاربر مهمان
برای ساخته شدن هزارتوی داستان زحمات زیادی کشیده شده. از تمام شما عزیزان سپاسگزارم که با صدای گرم و دلنشینتون لذت شنیدن این برنامه رو برای ما دوچندان میکنید.
-
کاربر مهمان
امیدوارم این برنامهی خوب تداوم داشته باشه تا یک آرشیو عالی برای علاقمندان به داستان کوتاه ایجاد بشه.
ممنون از زحمات خانم بستاندوست نازنینو کارشناسهای خوب.
-
کاربر مهمان
با سلام. قبل از هر مطلبی یک تشکر ویژه از آقای بهمنی گرامی دارم بابت اشاراتی که در مورد ترجمه داستان ها دارند..
داستان پروانه بسیار زیبا و مهم هست و شخصا این مدل ژانر علمی تخیلی که گرایش به فلسفی داره رو دوست دارم ..اصلا شاید بهتر باشه اسم این ژانر رو بگذارند فلسفی تخیلی .
در مقدمه داستان مراودات این دو دانشمند، جدال بین دو حریفی که کاملا نگاهشون علمی و به دور از هر گونه خرافاتی هست به شنونده تاکید میشه و جالبه که در تاریخ علم و هنر حضور یک حریف و رقیب اکثراً وجود داشته و بالاترین انگیزه رشد رو برای طرفین به وجود آورده
-
کاربر مهمان
.در واقع حریف ما از بیشترین افکار و احساسات ما بدون اینکه متوجه باشیم برخوردار و بهرمنده .تا این حد که حضور بیرونیِ حریف و رقیب انعکاسیست از خود درونیِ به وجد آمده ی ما.
در بازی شطرنج که در داستان هم اشاره مستقیم بهش میشه ،اگر هیچ کدام از طرفین هیچ اشتباهی انجام ندهند بازی همیشه پات یا مساوی خواهد بود .به عبارت دیگر در منظق بازی شطرنج الزام وجود برنده نیازمنده به خطاییست که از یکی از طرفین سر میزنه.👇
-
کاربر مهمان
شخصیت هاپلی در این داستان برای پویاییه ذهن و ادراک خودش آنقدر وابسته به یک رقیب و عینیت بیرونی داره که وقتی این رقیب هم از بین میره ،کماکان به صورت انعکاسی از دانش خودش که در علم حشره شناسی هست در غالب یک پروانه از گونه ی بید ظاهر میشه و نهایتا به رقیبش میپیونده.
سپاسگزارم از همه ی انتخاب های درست و زیبایتان .🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
با اینکه تم داستان «گل سرخی برای امیلی » برایم تازه نبود اما اولین بار بود که این داستان را گوش می کردم و در اواسط آن متوجه شدم که شخصیت امیلی من را یاد خانم هویشام میاندازد، به احتمال زیادشخصیت خانم هویشام از این داستان الهام گرفته شده
مثل همیشه تشکر می کنم بابت این برنامه ناب و سوالات به جا، مثلاً من حتی توجه نکرده بودم که راوی داستان دائم تغییر می کند به لطف سؤالات شما و توضیحات کارشناس برنامه توجهم به موضوعات ریز داستانها جلب میشود
-
کاربر مهمان
سلام.
درباره داستان اهریمن پیر ،همانطور که در بخش کارشناسی هم اشاره شد ،این داستان با اجرای زیبای شما خانم بوستان دوست ،به راحتی در ذهن پر از تصویر و فضا ساخته میشه ،تا این حد که انگار از نزدیک شاهد ماجرا هستیم ..
فضا سازی و توصیف وقایع در این داستان آنقدر گویا و درخشانه که شاید اصلا نیاز به پیدا کردن مفهوم و اشارات نباشه و مثل یک برهه از زندگی تنها حسی که از پایان این اتفاقات داریم کافی و زیبا باشه ،اما به نظر من نویسنده یک نگاه بسیار فلسفی و از بالا هم در کل جریان داستان گنجانده ،با این توضیح ،با این توضیح که به تمام این وقایع نگاه رویش و سیر طبیعی مثبت زندگی رو داره .. در مقابل یک جریان منفی (جنگ) طغیان رودخانه(اهریمن پیر) و سرازیر کردنش که این هم یک جریان منفی دیگه هست قرار میده .. برای مقابله با نیروی شر از خودش استفاده میکنه و از فرمول منفی در منفی که نتیجه مثبت میده بهره میبره... این جریان رویش مثبت رو از مشرق به سمت مغرب میدونه و تمام نماد ها در داستان بر این اساس هست .. هواپیما ها رو به پرندگانی که تخم میندازند و خلبانی که شبیه یک کودک هست و ژاپنی هایی که شبیه خودشون هستند توصیف میکنه ..کودکی که داره به دنیا میاد و خود این رودخانه ای که در مزارع کشاورزی رها میشه ،تماما نماد رویش و پویاییه زندگیست ..
تمام این تصمیمات به توسط خانم وانگ که به نماد پیر خرد و دانایی هست گرفته میشه و در پایان هم به همسرش که در رودخانه غرق شده میپیونده .
از داستان لذت بردم و بسیار سپاسگزارم ..🌹🌹🌹
madelon
-
کاربر مهمان
با درود و سپاسگزاری از برنامه عالی شما خسته نباشید !
تلاش سترگ و ارزشمندی را برای آشنایی مخاطبین با برجستگان آثار داستان کوتاه در کمال ایجاز لازم و نقد و تحلیل عالی کارشناسان خوبتان ، دنبال می کنید! با تشکرمجدد
-
کاربر مهمان
با سلام و تشکر من از طریق صفحه تلگرامی صدا باز و با صدای حرفه ای و خوب سرکار خانم بستان دوست با رادیو نمایش آشنا شدم ، و سعی دارم برنامه های ارزشمند تهییه شده در قالب" هزارتوی داستان" را که تلاش و زحمت زیادی برای تلخیص و ارایه بهترین آثار داستان کوتاه جهان را دارد به دقت و عمیق پیگیردنبال کنم !
سپاسگزار تلاش و زحمات شما هستم ! خسته نباشید!
-
کاربر مهمان
با سلام به همه ی خوبان برنامه هزار توی داستان..
در این روزگار بس عجیب ،تنها شاید داستانها و برنامه های اینچنینی بتونن تسکینی باشن برای ذهنهای خسته و پیچیده ی امروز، و چه بسا درمان..
سپاسگزارم ..🌹
madelon
-
کاربر مهمان
سلام.یکی از دلایلی که این برنامه رو خیلی دوست دارم اینه که دقیقا مثل هزار تو به ناشناخته های دنیای نویسندگانی سفر میکنه که کمتر شناخته شده اند و داستانهایی که ازشون انتخاب میشه واقعا یکی از یکی بهترند.
داستان مرد و مار داستان بسیار زیبا و مهمی هست چونکه محوریت داستان بر موضوع ترس و مرگ بنا شده و👇
-
کاربر مهمان
و شاید جالب باشه که با جمله معروف قدیمی های خودمون که میگن (ترس برادر مرگه) پیامم رو شروع کنم.به قول شما در بخش کارشناسی کلمات اول این داستان که داره از روی متن کتاب خونده میشه بسیار بسیار مهم هست که کلمات اساطیری و قدرتمندی باشه ،چون در واقع از همون اول، هم ذهن برایتون رو سحر میکنه و هم خواننده ای که کتاب این داستان در دستشه و داره میخونه.👇
-
کاربر مهمان
و واقعا جادوی ادبیات در اینگونه شیوه هاست.ترس و مرگ هر دو مثل شمشیر دو لبه هستند .هم از نگاه فلسفی و هم علمی ثابت شده که ترس نهانی ترین حس انسان هست .به طور مثال یک نوزادی که تازه چشمانش رو باز کرده به یک موضوع ترسناک واکنش نشون میده و گریه میکنه ،یعنی قبل از اینکه چیزی رو یاد بگیره ترس رو میفهمه 👇
-
کاربر مهمان
ترس به مانند یک سنگ محک در وجود ماست و برای جستجو در ناشناخته ها همیشه اولین محرکه و به میزان شناخت ترس ،ناشناخته هایی مثل مرگ هم در کمترین اسرار خواهد بود ،زیرا که تماما جاده های زیبایی و معانی همه به سوی مرگ منتهی هستند.
اما علت استفاده مار در این داستان به چند موضوع برمیگرده .مار خزنده تری حیوان به حساب میاد ،چون تمام وجودش با زمین تماس داره و در اساطیر میگن که مار همهی اسرار هستی رو میدونه 👇
-
کاربر مهمان
گفته میشه هر انسانی در وجودش یک مار هست و شکل ستون فقرات و فرم قرار گیری نقاط انرژی در بدن به صورت مار هست و در واقع سلامتی و آگاهی انسان در گرو سلامتی و ارتباط با این مار هست.
در مسیر های خودشناسی به صورت نمادین یک کوه وجود داره که باید فتح بشه و وقتی که فردی از این کوه بالا میره و به قله میرسه ،از اون بالا احساس میکنه که دیگه تمام شده ولی در واقع نوک قله همان مار چنبره زدست که پاشو روش گذاشته و این نماد غروره 👇
-
کاربر مهمان
در این داستان شخصیت برایتون در سحر غرور خودش هست و در واقع نیروی تلقین خودش بیشترین تاثیر رو روش میزاره.شاید بهترین جمله برای این داستان این باشه که توهم دانایی از جهل و نادانی خطرناک تره .
بسیار سپاسگزارم از همه محبتهای شما.🌹🌹🌹madelon
-
کاربر مهمان
با سلام به همه زحمت کشان فرهیخته ی برنامه هزار توی داستان .من به نمایندگی تعدادی از اشنایانم که از رادیوبازهای قدیمی هستند و هر هفته عاشقانه این برنامه رو دنبال میکنند این پیام رو ارسال میکنم.همه ما مفتخریم که شنونده این برنامه ی محبوب هستیم و افتخار رادیو نسبت به باقی رسانه ها همیشه این بوده که چنین برنامه های ارزشمندی در درونش ساخته میشه.سپاسگزاریم.🌹madelon
-
کاربر مهمان
-
کاربر مهمان
خانم بستان دوست ممنون به خاطر برنامه بی بدیل تان، اگر به لطف شما نبود خیلی از این نویسندگان نام نا آشنا مانند همین آیزاک بابل آشنا نمیشدم.. در حالی که این فقط یکی از ۶۰ داستان کوتاه نوشته شده توسط وی بود اما به قول دکتر بهمنی که درست فرمودند، شخصیت داستان را محال است فراموش کنی
-
کاربر مهمان
بعد از مدتها برنامه ای پرمحتوا و عالی. لطفا پر انرژی ادامه بدین.
خدا قوت
-
کاربر مهمان
خیلی برنامه قوی و جذابیه
یه خسته نباشید به تیم سازنده و یه تبریک به رادیو نمایش بخاطر همچین گروهی که نبض مخاطب رو بعد از مدتها تونسته پیدا کنه.
پایدار باشید
-
کاربر مهمان
برنامه هزار تو داستان فوق العاده اس امیدوارم برنامه هایی به این سبک زیاد پخش بشه از رادیو نمایش خدا قوت وخسته نباشی برای همه عزیزانی که برای این برنامه زحمت کشیدن👍👍👍👌👌
-
کاربر مهمان
یکی از پر محتوا ترین برنامه و خیلی عالی ممنون که هستین .همین طور پر انرژی امیدوارم ادامه داشته باشه
-
کاربر مهمان
ابری کوچک» داستان کمتر شنیده شده از جیمز جویس، روایت آدم حقیری ست که آرزوهای نه چندان بزرگ اما دست نیافتنی دارد
حین گوش کردن به این داستان به نظر موضوع خارقالعاده ای به تصویر کشیده نمیشه اما با نقد جامع شما و کارشناس برنامه نقاط قابل توجه متعددی برای شنونده روشن میشود
همچنین تشکر بسیار فراوان بابت زندگینامه مختصری که هر بار از نویسندگان در اختیار ما قرار می دهید مثلاً همین جیمز جویس کی فکرش را می کرد که اسکیزوفرنی داشته باشه
البته که نبوغ نوعی از جنون است
-
کاربر مهمان
با سلام.
وقتی که فهمیدم این قسمت برنامه راجب آقای هسه هست ،بسیار خوشحال شدم چون به این نویسنده بزرگ احترام و علاقه زیادی دارم و همیشه دوست داشتم جزییات شخصیت این نویسنده رو بدونم .داستانهایی که تا الان از ایشون خوندم همه پر از نکات روانکاوانه و فلسفیست و نیاز به توصیف مفصل داره .
از همان ابتدای این داستان ،راوی داستان به ما میگه که 👇
-
کاربر مهمان
من در یک هتل در طبقه آخر با دو همسایه که یک پیرزن ساکت و یک مرد هلندی هست برای مدت ۱۲روز و شب ساکن شده ام و در میان داستان راجب منِ درونی و فردیت انسان صحبت میشه .به نظر من کل داستان درباره آخرین مراحل سلوک فردی انسان هست ،(پیروز شدن بر خود ).
سکونت در طبقه آخر که نمای زیبایی هم به بیرون داره به نماد از آخرین مرحله سلوک این شخصته که همسایه هاش در واقع دو نیمکره مغز خودش 👇
-
کاربر مهمان
در بسیاری از دیدگاههای فلسفی برای پیروز شدن بر خود، انسان باید زن و مرد درونش رو طی کنه و با هر دو گونه ی خودش به توافق و آشتی برسه.
با یکی از همسایه هاش که یک پیرزن هست در صلح و آشتی قرار داره و در داستان هم چند بار اشاره میشه که با زن ها مشکلی نداره و در واقع این انسان با نیمه زن خودش در صلحه .اما با همسایه مرد خودش مشکل داره و اشاره به درِ مابینشون از این نماده که راهی وجود داره برای حل شدن مشکل.👇
-
کاربر مهمان
آخرین راه حل کردن یک مشکل عوض کردن نگاهمون هست به هر موضوعی . و خیلی زیبا در داستان برای آشتی کردن با مرد هلندی شروع کرد این شخصیت رو در درون خودش به دنیا آورد و از کودکی تا به پیری تمام زندگیش رو جور دیگه ای بهش نگاه کرد .
و به نظر من زندگی مرد هلندی ،زندکی طی نشده ی خودش بود .
با سپاس بسیار برای این داستان زیبا و اجرای عالی شما خانم بوستان دوست عزیز .🌹madelon
-
کاربر مهمان
با سلام.
از این نویسنده یه مجموعه داستان قبلاً خونده بودم و مثل همین داستان یک حس و حال خاصی که رنگ و بوی شبهای کودکی و گذشته ام رو برام داره توی همشون دریافت کردم .تا حدود زیادی درون مایه داستان شبیه فیلم گیشا هست و دقیقا هر دو در یک برهه تاریخی در تعامل با آمریکا اتفاق میوفته .👇
-
کاربر مهمان
اما داخل پرانتز شخصا نظرم اینه که وقتی کلمه فرهنگ ، روی یک سری رفتارها و سنت ها در هر منطقه ای گذاشته میشه ،انقدر این اتفاق آرام آرام و در گذر زمان به وجود میاد که به راحتی و در یک لحظه تاریخی هم از دست نمیره.تحولات لاجرمی که در هر منطقه ای رخ میده نمیتونه فرهنگهایی که ریشه در زیبایی شناسی هر نقطه از زمین و ملل اون سرزمین داره از بین ببره .👇
-
کاربر مهمان
از قسمتهای بسیار زیبای داستان ،ان شب آخری هست که کل خانواده دور چراغ (چراغی که با چراغ پر نور تر عوض شده) جمع هستند و صحبتهایشان نماد کامل شخصیت هر کدامشان هست
..چراغ قبلی کم نور بود اما مفهوم جاودانگی و کفایت رو با خودش داشت ..چراغ پر نور تر مفهوم عادت و زیاده خواهی .👇
-
کاربر مهمان
از این خانواده همان دختری که حالا سالخورده شده داستان رو روایت میکنه ،و میشه این برداشت رو داشت که نویسنده با این تکنیک راوی ،تاکید بر حفظ شدن فرهنگها و سنتهایی که گوش به گوش نقل میشه داره.
شب نشینی و داستان گویی دور چراغ از فرهنگهای دیرینه ی ماست و سپاس ویژه از برنامه هزارتوی داستان بابت یاد آوری و حفظ این فرهنگ بی نهایت زیبا.🌹🌹🌹madelon
-
کاربر مهمان
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
-
کاربر مهمان
سلام. توضیحات دکتر بهمنی خیلی مفید و جذابه . این برنامه ، هزارتوی داستان، هم لذت شنیدن داستان رو فراهم می کنه هم به فهمیدن نکات داستان کمک می کنه. جای این نوع برنامه واقعا خالی بود. تشکر بسیار از همه تهیه کنندگان این برنامه شنیدنی.
-
کاربر مهمان
با سلام.
داستان شرل داستانیست بسیار زیبا و تاثیرگزار و از دیدگاه روانشناسانه بسیار عمیق..وقتی که داستان رو میشنیدم یاد فیلم عقده گناه آقای هیچکاک می افتادم ..چند وقت پیش یه کتاب روانشناسی میخوندم و یکی از مبحث های مهمش راجب (عناد بر خود) بود..👇
-
کاربر مهمان
این احساس دشمنی بر خود ،کم و بیش در همه ما وجود داره و در شرایط اینچنینی که با احساس گناه هم همراه میشه و دیگران هم سعی بر القای این موضوع دارن ،انقدر تشدید میشه که دیگه آن فرد خودش رو فراموش میکنه و در قالب کسی که نسبت بهش احساس گناه داره زندگی میکنه ،خصوصا در مورد دو برادر .👇
-
کاربر مهمان
بخشهایی در داستان آنقدر با برادرش یکی شده که انگار از یک زمانی با شخصیت برادرش که یک هنرمند میتونسته بشه رشد کرده و شعر هم میگه و در نهایت فراموش میکنه که اسم خودش چه بوده .
از نگاه نماد شناسی در داستان اشارات زیادی وجود داره ولی موضوع اصلی داستان که احساس گناه این شخصیت هست آنقدر پر رنگ و مهمتره که با همین یک موضوع داستان کاملا بسته ،گویا و زیباست .
بسیار سپاس..🌹madelon
-
کاربر مهمان
تفاوت خواندن یک داستان در خلوت خود با گوش کردن آن در برنامه هزارتوی داستان این است که این برنامه ی با ارزش ذهن آدم را به سمت سوالات به جایی سوق می دهد، مثلاً این که چرا اکثر نویسندگان پزشک هستند👏👏 خود داستان گلوی آهنی نیز تعلیق پر کششی دارد که تا آخر شنونده را میبرد و دست آخر مثل دکتر، نفس راحتی میکشیم😅😅
-
کاربر مهمان
از داستان کوتاه «قصه گو» بسیار لذت بردم. نوعی قصه در قصه که در آن ضدقهرمان نقش اصلی را دارد و باعث جذابیت داستان برای شنونده و همچنین بچه های که به آن گوش می کنند می شود. 👏
-
کاربر مهمان
با سلام .
درباره داستان زیبای در زیرزمین باید بگم با اینکه تقریبا سه بار شنیدمش ،اما همچنان نکاتی از داستان برایم مجهول ماند ،البته کلییت داستان گویا و زیباست ،ولی فکر میکنم راوی داستان با گفتن این جمله در اول داستان که من یک پسر بچه دروغ گو (به منظور اغراق کننده) بودم هدفی داره ..اگر این فرض رو درست بگیریم نکته مجهولی نمیمونه،..👇
-
کاربر مهمان
،با این توضیح که بعضی قسمت های داستان رو باید از دید این نوع شخصیت پسر داستان که خود راوی داستان هست و در حال حاظر سن بیشتری داره لحاظ کرد..
به طور مثال هارمونی و ارتباط زیبایی که بین روایت ژولیوس سزار و کل داستان وجود داره ،کمی برای سن پسر دوازده ساله زوده..👇
-
کاربر مهمان
اما در مجموع قلم این نویسنده رو نمیشناسم و این اولین داستان با اجرای هنرمندانه شما خانم بوستان دوست بود که میشنیدم ..
در پایان داستان مثل سزار از همه نزدیکانش آسیب دید و به نظر من توی بشکه آب (مانند سزار) آن شخصیت سزار گونه اش مُرد.
با سپاس بسیار ..🌹madelon
-
کاربر مهمان
داستان از همه لحاظ عالی بود. تنها چیزی که زیاد به نظرم جالب نبود . اسم داستان بود
-
کاربر مهمان
-
کاربر مهمان
فعلا فقط داستان پنجره باز رو گوش کردم خیلی ممنون هستم به خاطر انتخاب داستان های کمتر شنیده شده از نویسندگان کمتر معروف... که بر خلاف تصور خیلی جالب و قابل تامل هستند... ممنون از سوال به جا تون در مورد ترجمه اسم کتاب و توضیحات جامع دکتر بهمنی مثل همیشه
🌹
-
کاربر مهمان
با سلام.
این روزها که با فاصله اندکی چندین هنرمند و صدا پیشه ی بزرگ رو همه مان از دست دادیم ،پر واضح است که پنهان کردن این اندوه و ادامه این مسیر ارزشمند برای شما خانواده ی صداسازان فرهیخته ،کار ساده ای نیست...👇
-
کاربر مهمان
اما داستان ابر کوچک رو برای اینکه اطمینان بیشتری به نظرم داشته باشم دو بار گوش دادم که شاخصه های نمادین بیشتری پیدا کنم.به نظر من ابر کوچک حس حالی هست که چندلر کوچولو از اول داستان دچارش شده و در پایان داستان شروع به باریدن میکنه.سن این شخصیت ۳۲سال هست و تازه یک ساله که ازدواج کرده و خجالتی هم هست .👇
-
کاربر مهمان
تمام این شاخصه ها گویای لبه مرز بودن این شخصیته اما در مجموع یک شخصیت معنویست .
در مقابل شخصیت دوستش گالاهر یک شخصیت مادی گراست .شخصیت معنوی چندلر کوچولو تماما لبه مرز هست و هنوز به زیبایی های دنیای خودش اطمینان نداره و طبیعیه که بعد از تماس با یک دوست قدیمی که نماد دنیای تجرده دچار تردید و حسرت بشه .
از اول داستان راجب این دو شخصیت صحبت میشه و بیشتر داستان گفتگوی این دو شخصیت هست.👇
-
کاربر مهمان
به نظر من در پایان داستان وقتی که به بچه خودش که آروم شده نگاه میکنه ،حس شرم و پشیمانی که دچارش میشه از حسرت و تردیدی هست که از ملاقات با دوستش پیدا کرده .(همه شخصیت های معنوی که به ثبات نرسیدن تحت تاثیر شخصیت های مادی گرا قرار میگیرند ).
به تعبیر دیگه ابرکوچک میتونه همین تردیدی باشه که در این روز نسبت به زندگی خودش پیدا کرده و در پایان داستان میباره و از بین میره و شاید بشه گفت با رشد این شخصیت همراهه.
با سپاس بسیار .🌹madelon
-
کاربر مهمان
با سلام .
این داستان رو بسیار دوست داشتم چون که روح خاص این حیوان عجیب و دوست داشتنی رو تا حدودی میشناسم و دقیقا یک تجربه ی مشابه این داستان چند سال پیش برای خودم پیش آمده...به صورت خلاصه اینکه ..👇
-
کاربر مهمان
چند سال پیش در یک مسیر جنگل مانند ،یک سگی که اصلا نمیشناختم با من همراه شد و بعد از ساعتی پیاده روی در یک موقعیت مرگ و زندگی کمک بزرگی به من کرد و بعد از رفع شدن خطر از یک مسیر دیگه رفت و ناپدید شد .
همیشه برام سوال بوده که چرا سگها آنقدر به انسان وفادار هستند و احتمالا نسبت به باقی حیوانات بیشتر ،و یک وفاداریه خود خاسته.
در یک فیلمی هم شنیدم که در مغولستان اعتقاد دارند که سگها وقتی که میمیرند روحشون وارد روح پسر بچه ها میشه.👇
-
کاربر مهمان
در اول داستان زمانی که این سگ ممکنه که جانش رو از دست بده با پسر داستان آشنا میشه و زمانی که باز ممکنه جانش رو از دست بده ،پسر داستان به سراغش میاد و در پایان داستان با یک موضوع خیالی از سمت پسر داستان ،جانش معنا پیدا میکنه و تازه اولین ورود پذیرفته شده اش هست در اجتماع انسانها.
من فکر میکنم که باور نویسنده هم در این داستان ،اشاره به این موضوع داره که روح پسر بچه ها حتما در یک جایی به روح سگها متصل هست .
با سپاس بسیار .🌹madelon
-
کاربر مهمان
سلام ممنون خانم بهناز بستان دوست چقدر آرزو های آدم رو زود برآورده میکنین کتاب مردی که دو پای چپ داشت رو خیلی وقت بود خریده بودم با برنامه امشب تشویق شدم همه اش رو بخونم ممنون کاش برنامه هزارتوی داستان ادامه داشته باشه خیلی دوسش دارم
-
کاربر مهمان
سلام عرض ادب و خسته نباشید
داستان گلوی آهنی رو در تکرار برنامه شنیدنم بسیارعالی ممنون از شما
فقط درخواستم اینه که در تحلیلهای که از داستان ها میشه به تصویرسازی های نویسنده اشاره بشه مثلا در همین داستان تصویر که از برف هست
ممنون
-
کاربر مهمان
با سلام.
خود این برنامه مثل یک اتاق عمل ،نویسنده و اثرش توسط شما خوبان و نازک اندیشان ،به زیباترین نحو برسی میشه و به ذهن و قلب شنوندهاتون پیوند میخوره...
بله..تازه به نظر من طبابت میتونه یکجور ادبیات باشه..
کلمات حتما و قطعا زنده هستند..حتی بعضی وقتها از خود کسی که اداشون میکنه بیشتر..👇
-
کاربر مهمان
با سخن آقای بهمنی در مورد پایان بندی داستان دقیقا موافقم ،چون که این داستان رو یک بار خونده بودم و یادمه از لحاظ روانی ذهنم آنقدر خسته شد که در پایان داستان همراه با راوی داستان خوابم برد...
در داستان به زیبایی نشون داده میشه که در هنگام نجات جان دیگری ،یک اراده ی درونی فراتر از همه وظایف و عملکردهای کاری که تا اون لحظه آموخته ایم ،به جریان می افته .👇
-
کاربر مهمان
.شاید بشه گفت در این داستان اراده ای که در این پزشک به جریان می افته ،همان نیروی انگیزه و امید مادر بچه هست ،تا نیروی درون فرزندش که داره برای ادامه حیات میجنگه.
از نظر فلسفی در اون لحظه هزاران نیرو دارن با هم مقابله میکنند تا به تعادل و تفاهم برسند که آیا باید اون مریض زنده بمونه یا خیر .به نظر من انسان باید شانس بیاره که در موقعیتی قرار بگیره که این اراده به توسطش اعمال بشه .
شاید از مطلبم این برداشت بشه که نقش دانش رو در انسان دارم کمرنگ میبینم..باید بگم که هرگز👇.
-
کاربر مهمان
شاید از مطلبم این برداشت بشه که نقش دانش رو در انسان دارم کمرنگ میبینم..باید بگم که هرگز...دانش برای ما در این لحظات ،خودش یکی از اون هزاران نیرویی هست که به نفع انسان عمل خواهد کرد ...
در اینجا نقش مادر بزرگ هم میتونه خیلی مهم باشه و به صورت نیروی موافق معکوس عمل میکنه ..با این توضیح که وقتی برای جراحی با پزشک مخالفت میکنه ،نیروی جدی تری در پزشک برانگیخته میشه ..(دانش همیشه سعی بر اثبات خودش داره به سنت)
بسیار سپاس..🌹madelon
-
کاربر مهمان
داستان «دوستی خاله خرسه» برخلاف نامش و تصوری که از داستان های طنز جمالزاده سراغ داریم غم انگیز تر و دلخراش است. . زندگی نویسنده هم خودش داستانی بوده
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
برنامه خیلی خوبی دارید... به امید تداوم و موفقیت روز افزون.
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام. این داستان(قصه گو نوشته اچ.اچ.مونرو) ،به قول شما خانم بوستان دوست عزیز و گرامی ،داستانی بود ساده ،اما با درون مایه ای بسیار بسیار مهم ...و یکی از نکات ارزشمند داستان از همین جا شروع میشه ...یکی از سخنان آقای انیشتین اینه که اگر موضوعات پیچیده ی علمی و فلسفی را بتوانیم طوری توضیح بدیم که به سمت سادگی بره ،اونموقع کار ارزشمندی انجام دادیم...
به نظر من اشاره اصلی داستان به مکتب بزرگ تایٔو هست و مفهوم یین و یانگ ..با این توضیح که نیروهای ازلی و ابدی مثل خیر و شر ،سفید و سیاه ،بالا و پایین ،و همه ی تضاد ها در تعامل با هم هستند و انسانی که به سمت هر کدوم تمایل پیدا کنه ،در نهایت از سمت دیگر محکوم به شکسته...در یک برآیند و مرز ظریفی از این دو نیرو ،میشه گفت زادگاه خرد و زیبایی و عشق هست...
این مکتب بزرگ رو در عمل به سادگی بچه ها میفهمند. در واقع این بزرگترها هستند که از یک جایی دچار فراموشی شدند و باید دوباره به یاد بیاورند که معیار درستی و زیبایی چه بود ...
خرد ساده بچه ها به درستی همیشه عشق و دوستی رو انتخاب میکنه ،زیرا که در ناخداگاه وابسته به جایی هستند که ازش آمده اند...
در پایان داستان افتخاراتی بر جا میمونه که در واقع انتخاب اشتباه بزرگترهاش بود و کفشهایی که به توسطشون از بچه های دیگه و دوستانش دور شده بود ...
به شخصه باورم اینه که با نهایت درکمون از زیبایی و عشق هم با بچه ها سخن بگوییم ،باز هم در یک جایی جلوشون کم میاریم.
با نهایت سپاس ..🌹
-
کاربر مهمان
درووووود فراوان، سال ٨٤ من دانشجوی دكتر بهمنی بودم چقددددر خوشحالم كه صدای ایشون رو بعد از این سالها دوباره میشنوم. صداباز، صدای خانم بستاندوست اقای عمرانی و اقای دكتر بهمنی ارامش و صلح رو به من هدیه میده. دستانتان پر توان باشه ممنونم از صداها و داستان های زیبای شما. ارزو میكنم تا سالیان سلامت باشید . اقای دكتر بهمنی یكی از بهترین و جسورترین استادان و مترجمای ما هستن عمرشون طولانی باد...
-
کاربر مهمان
سلام. در وهله اول باید بگم که برایم بسیار لذت بخشه که شنونده برنامه ای هستم که با تعغیرات موثرش در روند برنامه ،زیبایی و جذابیتش رو به افزون است...
اما توصیف نام داستان به ادبیات در بخش کارشناسی ،برایم خیلی الهام بخش بود و انگار که ادبیات،در یک فضای نامحدود ،همه آن چیزیست که در آنسوی پنجره های باز ذهن قرار داره و تمام اندیشه و احساس ما رو میسازه و این بسیار زیباست..👇
-
کاربر مهمان
و شاید تنها دلیل وجود عدم زیبایی ،حدود و محدودیت باشه..
به نظر من نویسنده هم با گفتن وارد شدن شخصیت های داستان از پنجره ،اشاره به در بر گرفتن تمامیت جسم و روح انسان در پنجره های باز داره...
نگرش اصل عدم قطعیت ،آنقدر پویا و نامحدوده که برای همیشه خودآگاهی انسان رو در فضای پرسش و سوال قرار میده..👇
-
کاربر مهمان
با توجه به توضیحات زیبای آقای بهمنی ،خود این داستان ،شنونده خودش رو در یک هزار توی حقیقت و خیال قرار میده ،که از نقطه نظر یه دیدگاههایی،در یک زمانی فاصله این دو (حقیقت و خیال )آنقدر کم و نزدیک میشه که قابل تفکیک نیست ..جایی که در فضای ادراک ، اگر کمترین اتصال با هویت فردی از دست بره ، دریافتهای انسان برای همیشه غیر قابل توضیح خواهد شد ...
سپاس از همه صاحبان اندیشه های زیبایی که در این برنامه گرد هم آمده ...🌹🌹🌹madelon
-
کاربر مهمان
سلام خیلی عالی بود برنامه امشبتون ممنون از خانم بستان دوست
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
درود بر همه ی دست اندركاران رادیو نمایش
از صمیم قلب از شما برای كار زیبا و دلنشین و خاطره ساز، سپاسگزارم و برایتان آرزوی سلامتی و تندرستی را دارم
و به امید ادامه
و با اجازه ی شما ما در كانال خودمان، محفل كتاب، از داستانهای محشر شما ، چه در انتخاب و چه در اجرا ، استفاده می كنیم، كه بسیار هم استقبال می شود.
و از مهمانان شما كه تفسیر و توضیحاتی تخصصی در مورد داستان می دهند،كه یك موهبت بهشتی ست برای ما ، كمال تشكر را داریم .
تهرانی
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
شکوه صبحگاهی داستانی زنانه و گیراست، ممنون از دکتر بهمنی تمام مدت داستان منتظر بودم دلیل انتخاب اسم را متوجه شوم که نشدم تا توضیحات ایشان را شنیدم
☺
چقدر زندگینامه خود نویسنده پر فراز و نشیب بوده، ممنون از شما بهناز عزیز و برنامه ی بی بدیلتان
👏👏👏👏👏
-
کاربر مهمان
خدا قوت خانم بستان دوست ،هر کدام از نویسندگان و داستانهایی که انتخاب میکنید قابل توجه هستند از جمله جان گولزورثی که مشهور نیست اما هر دو داستان منتخب جالب بودند
🙏
ضمن اینکه کشف کردم درخت به ژاپنی میوه نمیده
☺
-
کاربر مهمان
سلام.
با سپاس فراوان از این جهت که به این نویسنده مهم در این قسمت هزار تو پرداخته شد ..اما میخام به خودم اجازه بدم که نقدی داشته باشم به خود کلییت این داستان..البته تنها از میزان تاثیر گذاری بر من شنونده ساده که از منظر سلیقه و با حداقل دانش این برنامه رو دنبال میکنه.. نکاتی که در این داستان ،همانطور که آقای بهمنی هم توضیح دادند، ،موضوعاتیست بسیار فلسفی و گسترده ..👇
-
کاربر مهمان
..مثل یک فیلم که تدوین و زمان بندی ،درجه تاثیر گزاری نکات مهم فیلم رو تضمین میکنه ،شاید در داستان هم همین جریان در کار باشه... در مورد این داستان احساسم این هست که نکات فلسفی که بهش اشاره میشه آنقدر بزرگ و مهم هستند که به نظر من از مسیر طولانی تری در داستان اگر به شنونده منتقل میشد شاید شخصا بیشتر متاثر میشدم ...
👇
-
کاربر مهمان
خود جمله ای که از آقای شپنهاور در متن داستان گفته میشه آنقدر بزرگ و فلسفیه که تنها کسانی که خودشون رو به صورت یک شاهد در زندگی دنبال میکنند،میتوانند در دالان هزار توی این جمله و این خود فرو بروند و درکش کنند ...
خیلی زیبا در چند جای داستان از جایگاه فعل و فاعل ،پایان بندی داستان کد گذاری شده بود ...
با عرض خسته نباشید...🌹madelon
-
کاربر مهمان
خیلی خوشحالم که با تلاش خانم بستان دوست هر بار با نویسنده ای کمتر شناخته شده یا داستانی کمتر شنیده شده آشنا میشوم. تشکر ویژه از کارشناس گرامی آقای بهمنی که داستان «لانه باسترک» را که خود ترجمه کرده اند در اختیار برنامه ی فاخر هزارتوی داستان گذاشتند
-
کاربر مهمان
با سلام.
این داستان آنقدر زیبا و خاص بود که نمیدونم از کدوم نکته و قسمتش صحبت کنم...و مطمعنا فراتر از درکی هست که من از زیبایی دارم...روح و کلمات این داستان انگار که از انعکاس دو آینه روبه روی هم به وجود اومده ...وقتی که کیوکو اینه خودش و اینه همسرش رو روی سینه همسرش قرار میده و در آتش میسوزند و یک شکل جدید به وجود میاد ،به نظر من از زیباترین نمادهای داستانیست برای این که ابدیت عشق به تصویر کشیده بشه...و تنها کیوکو میدونه که این شکل واحد ،قبلا چه بوده.👇
-
کاربر مهمان
..(میشه از این جمله داستان نتیجه گرفت که نویسنده بر این باور هست که همیشه یک راز از عشق پیش یکی از طرفین نهفته میماند)
هیچ اینه یا هر وسیله دیگری ،چهره و صورت واقعی ما را به ما نشان نخواهد داد ،یا حداقل هیچ وقت این اطمینان صد در صد نخواهد شد ..تنها در جریانی از عشق و بازتاب نگاه دیگری ،این اطمینان کامل میشود ..زیرا که عشق بالاترین از خود گذشتگی را ارمغان دارد ..👇
-
کاربر مهمان
آقای بهمنی به زیبایی اشاره داستان رو به بنیان خانواده پیوند دادند و به نظر من روزی که کلمه همسر (یک سر ) در ذهن انسان شکل گرفت ،کلمه ای که هر دو طرف یک پیوند برای مخاطب قرار دادن هم بکار میبرند ،عشق از روی شانه ی فردیت های سرگشته و سرگردان (فردیت هایی که در درجه اول به بنیان عشق باور دارند ) پایین آمد و کمی بر ترس خود غلبه کرد .
صدا و اجرای آرام شما خانم بوستان دوست از این داستان ،گویای درک بالای شماست از زیبایی داستان .
سپاس بسیار .🌹🌹🌹madelon
-
کاربر مهمان
سلام خوبین ممنون از داستان امشبتون ممنون از خانم بستان دوست تنها دلخوشی ما شده برنامه تون
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام واقعا داستانها با خوانش خانم بستان دوست عالیه نقدها که تکمیل کننده این هدیه است ممنون
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام تاجایی که تونستم گوش کردم واقعا جالب بودن نفستون گرم و دلتون قرص و پر از شادی
باقدرت ادامه بدین
-
کاربر مهمان
داستان «طناب» با اینکه حدود ۱۰۰ سال پیش نوشته شده ولی انگار شرح حال همین روزهای ماست، روابط پیچیده ی زن و مرد، همزیستی مسالمت آمیز و گهگاه پر تنش. در هر صورت بعد از توضیحات کارشناس برنامه یکبار دیگر گوش کردم و این بار برعکس دفعه اول سوالات بیشتری در ذهنم شکل گرفت ممنون از انتخاب و معرفی داستان ها و نویسنده های کمتر شناخته شده
-
کاربر مهمان
«کاغذ دیواری زرد» مرا دچار تشویش کرد و فکر کنم هدف نویسنده هم این بوده که خواننده را از حال خراب زنان جامعه آن موقع (چه بسا حال خرابتر خود نویسنده) آگاه کند. نقد خانم زحلی به درک بهتر کمک میکند اما مطمئنم دوست ندارم یک بار دیگر چنین داستان مشوشی را گوش کنم.
-
کاربر مهمان
با سلام.
باید بگم که بعد از آقای هدایت ،محبوب ترین نویسنده ایرانی برایم آقای جمال زاده هستند و تیز بینی و نگاه ایشون به ارتباطات و محافل ایرانی ،انقدر درست و عمیقست که هنوز و همچنان همان گونه ایم... توی چند باری که از آقای جمال زاده ،شنیده یا خوانده ام ،از همان اول داستان یک لبخند روی صورتم نقش بسته و تا پایان داستان این میمیک حفظ میشود و نکته جالب اینجاست که تلخی پایان داستان ،بدون تعغیر طرح لبخند صورت ،تاثیر گذاشته و تحلیل میشود ...شاید رسالت طنز هم در همین نوع تاثیر گذاریست...
(ادامه پیام بعد👇)
-
کاربر مهمان
p2
طنز اقای جمال زاده در نوع خود جز انتقادی ترین نوع طنزها برای ما ایرانی هاست ،زیرا که یاد آور شیرین ترین سنتها و عمیقترین ترسهای ماست ...
به نظر من جایگاهشان برای ما مثل آقای گٌگٌل برای روسیست..
خود این داستان و شخصیتهای گرد هم آمده اش در یک سفر ، آنقدر برایم ملموس و آشناست که انگار نکته اش در گوشزد و تأکید تکرار تاریخ برای ماست ...
سپاسگزار از این قسمت متفاوت و مهم هزار توی داستان ..🌹
madelon
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
سلام
توی شهر ما موج رادیو نمایش روی گوشی نیست
و من برنامه هزار توی داستان رو از کانال صدا باز دنبال میکنم
برنامه خیلی عالیه جذاب و آموزنده
#دوستی از ترشیز کهن ( کاشمر )
داستان کاغذ دیواری زرد
از پیچیدگی های خاصی تشکیل شده که نباید از هیچ کدوم ساده رد شد مثلا اون گوشه که کاغذ دیواری در اونجا سالم و دست نخورد هست
و اما رنگ زرد که در تمام داستان حضور داره
میبینیم که در اخر زن تسلیم رنگ زرد میشه و شروع به خزیدن میکنه مثل
زنانهای بیرون خانه که در اخر همه روی زمین میخزن
اما در محیطی سبز
بنده نظرم اینه که داستان نیاز به کارشناسی و تحلیل بیشتری داشت
خسته نباشید ممنون از برنامه خوبتون🌹
-
کاربر مهمان
داستان «کلکسیون تمبر» کوتاه ولی بسیار عمیق و تاثیر گذار بود.. اینکه چطور یک اشتباه به ظاهر کوچک پدر، کل مسیر زندگی فرزندش را تغییر میدهد، جای تأمل دارد، که متاسفانه اشتباه خیلی از والدین امروزی هم هست. این که همه علایق و سرگرمی های کودک را قربانی درس می کنند. اینکه چرا فکر می میکنند درس می تواند آن ها را خوشبخت کند جای سوال دارد
تشکر بی پایان از خانم بستان دوست عزیز به خاطر انتخاب های بجای داستانهای کوتاهی که هر یک به تنهایی میتوند ارزش چندین رمان بلند را داشته باشد
-
کاربر مهمان
هزارتوی داستان:
سپاس از لطف و همراهی تک تک شما.
🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
سلام من داستان کلکسیون تمبر رو شنیدم،هزار بار ممنون که این قبیل داستانها رو انتخاب میکنین و اینجور زیبا به گوش مخاطب میرسونین،بابت زحماتتون ممنونم و میدونم چه رنجی پشت ساخت این قبیل برنامه ها وجود داره
-
کاربر مهمان
P3
شخصیت محکم و مشرف بر این دو شخصیت دیگری در این داستان ،خانم نویز هستند و مثل یک دانای کل تعادل و نتیجه این دو شخصیت رو در دست دارند...
با توجه به توصیف آقای بهمنی از اسم داستان ،این شکوه روشنایی روز رو که وصف دو شخصیت اصلی داستان هست ،مثل اشک های زیر بارون، تنها خانم نویز میبینه و لمس کرده...
با سخنی از آقای شکسپیر(شکسپیر عاشق) صحبتم رو کوتاه میکنم و بسیار خرسند و سپاسگزارم..
دنیا مانند یک تماشاخانهی است،هرکس رل خود را بازی میکند و سپس مخفی میشود.. madelon.🌹🌹
-
کاربر مهمان
p2
بر اساس چندین دیدگاه و نظریه ی علمی و فلسفی ،گذشته و آینده کاملا بر روی هم منطبق هستند و هیچ تفاوتی با هم ندارند ..و انسان تنها زمان حال رو داره که حضور و هستی خودش رو میتونه درک و حس کنه و در مجموع بهش متوسل بشه...
شخصیت خانم مرداک(ریزه میزه)تصویری از زمان گذشته و خانم لیلی وینتن(قد بلند )تصویری از آینده و خانم هالی نویز به نماد از زمان حال هست...
گذشته و آینده آنقدر بر هم منطبقند که حتی گفته میشه قابل تشخیص نیستند و ما تنها بر اساس خاطرات و حافظه خطی خودمان ،تفکیکشان میکنیم ...p2
-
کاربر مهمان
با سلام. در مورد این داستان و اجرای خانم بوستان دوست یک جمله میشه گفت که شاید حق مطلب رو ادا کنه...«هزار توی داستان ،در هزار توی صدا»...
اما این داستان که دقیقا شکوه یک شخصیت و شخصیت پردازی بود رو میخام از یک ذاویه دیگه هم بهش نگاه کنم ..
این سه زن داستان ،برای من توصیفی بود از سه بخش زمان یعنی گذشته ،حال و آینده...p1
-
کاربر مهمان
سلام
توی شهر ما موج رادیو نمایش روی گوشی نیست
و من برنامه هزار توی داستان رو از کانال صدا باز دنبال میکنم
برنامه خیلی عالیه جذاب و آموزنده
#دوستی از ترشیز کهن ( کاشمر )
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
ممنون.😊 شیوه بیان داستانها فوق العادس.همچنین کارشناسانتون .از نظرات اقای بهمنی استفاده کردم.
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
خوشحالم از اینکه با برنامه هزار توی داستان می توانم داستان هایی را گوش کنم که تابحال نشنیده بودم، داستان «مگس» از کاترین منسفیلد یکی از آنهاست ،همانطور که کارشناس گرامی خانم علیزاده گفتند ،میتواند تفاسیر مختلفی داشته باشد
برای من به شخصه تلخی خاصی داشت چرا که کسی که مرگ را انقدر از نزدیک لمس کرده و کماکان با جان یک موجود بسیار ضعیف تر از خودش بازی میکند، ناعادلانه بودن این دنیا را به خوبی نشان میدهد
از طرفی زندگی و مرگ نویسنده که با اتفاقات اخیر این روزهای کرونایی بی شباهت نیست در جای خود تکا
هزارتوی داستان:
همراهان گرامی. ممنونیم از پیامهای دلگرم کننده شما. متاسفانه این صفحه برای تعداد محدودی کلمه تعریف شده. لطف کنید پبامهای بلند را در چند مرحله برای ما ارسال فرمایید که از تمام فرمایشات شما بهره مند شویم.
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
بله خانم بستان دوست بسیارخوب اجرامیکنندطوری که آدم به خوبی در فضای داستان قرارمیگیره وکنش وواکنش شخصیت هارو حس میکنه آفرین به خانم بستان دوست والبته بخش نقدداستان که به خوبی تحلیل میکنند البته اگرمنتقدمخالف وموافق داشته باشن کارجذابترمیشه ونکات پنهان بیشترآشکارمیشن
متوجه منظور تان از منتقد موافق و مخالف نشدم
-
کاربر مهمان
خوشحالم از اینکه با برنامه هزار توی داستان می توانم داستان هایی را گوش کنم که تابحال نشنیده بودم، داستان «مگس» از کاترین منسفیلد یکی از آنهاست ،همانطور که کارشناس گرامی خانم علیزاده گفتند ،میتواند تفاسیر مختلفی داشته باشد
برای من به شخصه تلخی خاصی داشت چرا که کسی که مرگ را انقدر از نزدیک لمس کرده و کماکان با جان یک موجود بسیار ضعیف تر از خودش بازی میکند، ناعادلانه بودن این دنیا را به خوبی نشان میدهد
از طرفی زندگی و مرگ نویسنده که با اتفاقات اخیر این روزهای کرونایی بی شباهت نیست در جای خود تکا
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام بهناز بستان دوست امروزم مثل برنامه های دیگه ای که اجرا کردین کارتون عالی بود ممنون دوست دارم این ادامه داشته باشه ممنون که هستین
-
کاربر مهمان
سلام
با تشکر از خانم بستاندوست روشناندیش، به عنوان کسی که خارج از ایران زندگی میکنه، این برنامه جزء معدود تلاشهای گرانقدری هست که به منظور اعتلای اندیشه و شناخت و حتی زیباییشناسی قابل تقدیر هست. امیدوارم این تلاش همچنان مدون و پابرجا باشه که توی این بیابان رو به قهقرا، این تلاشها مثل جرعه آبی هستند که انسان رو از مرگ تدریجی نجات میده.
سمیه دژبرد
-
کاربر مهمان
با سلام به همه ی بانیان فرهیخته و کاردان برنامه هزار توی داستان..
برنامه ای که،اگر بخوام حس شخصیم رو بگم ،از زمانی که شروع شده ، در من هم چیزی شروع شد و شکفت...
از هر قسمتش می آموزم و بازتاب آموزه هاش در طول هفته و فواصل هر قسمت، همراه و گرمی راهم است...
به نظر من حفظ ادب و ادبیات ،حتی از خود حقیقت و بیانش بالاتر و مبرم تره ، زیرا که ساختار انسان،تنها پذیرای زیباییست...
تشکر و احترامم برای خانم بوستان دوست عزیز ،که در کمال دقت و سنجش ، و با صدا های زیبا و گیرایشان، راوی داستان ها هستند، همشگیست و همچنین آقای عمرانی گرامی ، که بار تجربه و صدای گرمشان ،به جذابیت شخصیت نویسنده ها می افزاید...
از همه کارشناسان مجرب و کارآزموده ،و دیگر زحمتکشان برنامه ،بسیار سپاسگزارم.🌹 madelon
-
کاربر مهمان
عالیه این برنامه من که عاشقشم کاش ادامه داشته باشه .خیلی آموزنده است
-
کاربر مهمان
برای دلگرمی...❤
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
با سلام.. خسته نباشید و سپاس به شما خانم بوستان دوست هنرمند برای اجرا متفاوت و فرح بخش،و همه عوامل برنامه ،و خصوصا به آقای بهمنی گرامی برای ترجمه و توضیحات کاملشون ...
داستان جالبی بود و همراه طنز نکته بسیار مهمی رو درونش گوشزد کرد که در هر شرایطی مسلط بودن به اوضاع ،باعث میشه که همه چی به نفعمون رقم بخوره ..و از دیگر نکات زیبای داستان ،روشنایی لامپها بود که مسیر افکار این شخصیت رو عوض کرد...پیروز باشید..🌷
بله خانم بستان دوست بسیارخوب اجرامیکنندطوری که آدم به خوبی در فضای داستان قرارمیگیره وکنش وواکنش شخصیت هارو حس میکنه آفرین به خانم بستان دوست والبته بخش نقدداستان که به خوبی تحلیل میکنند البته اگرمنتقدمخالف وموافق داشته باشن کارجذابترمیشه ونکات پنهان بیشترآشکارمیشن
-
کاربر مهمان
خانم بستاندوست .این قسمت برنامه هم مثل بقیه قسمتها جالب و اموزنده است. خسته نباشید.
منتظر برنامه های دیگر شما هستیم.
-
کاربر مهمان
با سلام.. خسته نباشید و سپاس به شما خانم بوستان دوست هنرمند برای اجرا متفاوت و فرح بخش،و همه عوامل برنامه ،و خصوصا به آقای بهمنی گرامی برای ترجمه و توضیحات کاملشون ...
داستان جالبی بود و همراه طنز نکته بسیار مهمی رو درونش گوشزد کرد که در هر شرایطی مسلط بودن به اوضاع ،باعث میشه که همه چی به نفعمون رقم بخوره ..و از دیگر نکات زیبای داستان ،روشنایی لامپها بود که مسیر افکار این شخصیت رو عوض کرد...پیروز باشید..🌷
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
خیلی عالی بود ممنون خانم بستان دوست چی بگم ارزش یک هفته صبر کردن رو داشت ممنون بخاطر همه چی
-
کاربر مهمان
-
کاربر مهمان
قصه به شدت تلخی ست، هدف نویسنده چه به تصویر کشیدن رابطه مریض کودک با والد باشد، چه کنایه به مصرف گرایی جامعه مدرن در هر دو شکل نگاهی دراماتیک دارد که آدم را وادار به تأمل میکند. دست و پا زدن زن داستان برای داشتن پول بیشتر، بچه را تا پای از دست دادن جان می کشاند، اما کدام مادری است که در ازای همه پولهای دنیا حاضر باشد جان فرزندش را بدهد؟ حضور خیلی کمرنگ و بیمعنی پدر خانواده در تضاد با شخصیت مادر طوری ست که انگار نویسنده خانواده خود را ترسیم کرده است.
خیلی جالب بود توضیحات آقای دکتر بهمنی در مورد انتخاب اسب از جانب نویسنده. ممنون از خانم بستان دوست که این نویسنده را معرفی کرد، باید اعتراف کنم به عنوان یک شنونده ی متوسط لارنس را نمی شناختم
-
کاربر مهمان
"هم داستانهایی که انتخاب میشه و هم تحقیق و کارشناسی اونا واقعا خوب و مفیدن.
من که اهل داستانم میدونم چه اتفاق خوبی داره رقم میخوره.
خیلی خوبه که برنامهای به این شکل منظم و حسابشده پیش بره.
هم برای سرگرمی هم برای افزایش اطلاعات هم درک ادبیات و هم درک زندگی مفیدن"
پیامهای بالا رو از از چت با دوست اهل ادبیاتم درباره برنامه هزارتوی داستان کپی کردم.
چون میدونم اهل دادن پیام به برنامه نیست، گفتم براتون بفرستم تا بدونید درباره برنامه خوبتون این دیدگاهها نزد اهالی ادب و هنر هست، حتی اگه بهتون پیام ندن.
برقرار باشید
-
کاربر مهمان
چقدر خوبه که قبل از داستان به زندگینامه نویسنده پرداخته میشه
-
کاربر مهمان
داستان پزشک شهستانیرو شنیدم،خیلی وقت بود با ادبیات روس قهر بودم،ممنونم برای این نوستالژیهای بر باد رفته
-
کاربر مهمان
عالی بود هم انتخاب داستان هم صحبتهای کارشناس مهمان و هم خانم بستاندوست. خیلی خوبه که این برنامه رو شروع کردین من بیصبرانه منتظرم به ادبیات معاصر نزدیکتر بشیم و این همراهی از تولد تا به بلوغ رسیدن داستان کوتاه برام خیلی هیجان انگیزه.
-
کاربر مهمان
همیشه دغدغهی اینو دارم که تهیه و پخش برنامهی ارزشمند هزارتوی داستان به پایان برسه!
لطفا همیشه باشید.
-
کاربر مهمان
سلام خوبین خیلی دوست دارم این برنامه رو دوست دارم ادامه داشته باشه خیلی ممنون از خانم بستان دوست
-
کاربر مهمان
با سلام.
زندگی می تونه یک رقص با شکوه و مفهوم،برای یک پیوند دو نفره باشه اگر طرفین باور داشته باشن که تنها اهرم فشار عشق هست...داستان بسیار مهم و زیبایی بود که با روایت استادانه شما،خانم بوستان دوست گرانقدر اجرا شد ...چون که محوریت انسان در این داستان ،مثل یک پاندول ساعت ،با قلم ظریف این نویسنده، تماما سعی داشت که در وسط قرار بگیره و کاملا هم موفق بود...
خیلی لذت بردم از اینکه نویسنده با شهامت و اطمینان درست ،نام شخصیت ها رو زن و مرد انتخاب کردند که نشون داده بشه،انسان به شخصه وجود نداره و تنها احساس و اندیشه های پیوند خورده یک زن و مرد هست که در مابینشون هویت پیدا میکنه ...
و به نظر من این هویت تشکیل شده به نام انسان ،برای هر پیوندی ،بسته به میزانی که بتونن در وجود هم زندگی کنن و در چرخش باشند، رشد خواهد کرد...
انتخاب اسم طناب و مخصوصا ۲۴ یارد طناب ،به نظر من در این داستان به نماد از این موضوع هست که انگار مرد رو با طناب ،طنابی که از خودش رهاش نمیکنه ،در ۲۴ساعت زندگی بسته اند و برای همین نمیتونه بگه که دلش میخاسته و همیشه به کلیت زندگی معترض هست...
با سپاس و خسته نباشید فراوان..🌹
-
کاربر مهمان
لطفا به برنامه هزار تو بهای بیشتری داده بشه و اقلا سه بار در هفته بازپخش داشته باشه
-
کاربر مهمان
من عاشق نوسان صدای خانوم بستاندوستم
-
کاربر مهمان
خانوم بستاندوست لطفا زنده به گور صادق هدایت رو بخونین و کارشناسی کنین
-
کاربر مهمان
میشه خواهش کنم از نویسنده های ایرانی هم کاری خونده بشه؟
-
کاربر مهمان
کاش هزار تو هر شب پخش بشه
-
کاربر مهمان
خواهش میکنم خانوم بستاندوست باز هم از این دست کارها بسازن
-
کاربر مهمان
این برنامه کشش ادامه دادن تا پنج سال رو داره
-
کاربر مهمان
توضیحاتِ قبل از داستان از زندگینامه نویسنده ها بسیار تاثیر گزاره
-
کاربر مهمان
کارشناسایِ برنامه عالی هستن و از انتخابشون ممنونم
-
کاربر مهمان
لذت شنیدنِ این داستانها تویِ ماشین رو با هیچی عوض نمیکنم
-
کاربر مهمان
لطفا این برنامه رو هفته ای دو بار پخش کنین
-
کاربر مهمان
خانم بستاندوست ،رنگ صدای شما و زنگ صداتون به تمومِ کارهایی که میخونین میشینه
-
کاربر مهمان
امیدوارم از این دست کارهایِ ارزشمند باز هم تویِ رادیو شاهد باشیم
-
کاربر مهمان
لطفا برنامه هزار تویِ داستان رو هزار سال ادامه بدین
-
کاربر مهمان
وقتی شما یه تاریخچه محدود از نویسنده،قبل از شروعِ داستان،به مخاطب عرضه میکنین،کارتون ارزشمندتر میشه،ممنونم بابت زحماتتون
-
کاربر مهمان
من میخواستم بابت توضیحاتی که قبل از شروع داستان از نویسندگان میدین تشکر کنم.
-
کاربر مهمان
سلام
داستان مرگ اثر توماس مان بسیار انتخاب خوبی بود،صدای خانوم بستاندوست فضایِ طوسی رنگِ مرگ رو بسیار زیبا به تصویر کشیده بود
-
کاربر مهمان
سلام
داستان تخم مرغ رو شنیدم،ترکیب واژگان عالی داشت،مرگِ روزمره در مرغداری عالی به تصویر کشیده شده بود و همچنین روحیه جاه طلبانه ی امریکایی.ممنونم برای این اجرای خوب
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
در مورد داستان کوتاه تخم مرغ اثر شروود اندرسون باید بگم متاسفانه یا خوشبختانه رویای آمریکایی همچنان وجود دارد اینکه ثروت الزاماً خوشبختی نمیآورد قبول، ولی داشتن حداقل امکانات برای یک زندگی معمولی سالهاست که مردم را از نقاط مختلف جهان به آمریکا، این سرزمین آمال، می کشاند
ممنون از توضیحات جامع دکتر بهمنی که لایه های نهفته از این داستان را آشکار کرد (مثل جوجه های ناقص الخلقه در شیشه یاخود تخم مرغ ها که میتوانند استعارهای ازآثار هرگز چاپ نشده یک نویسنده باشند)
و طبق معمول تشکر بی نهایت از خانم بستان دوست به خاطر انتخاب داستان ها، هماهنگی با کارشناسان و سایر همکارانشان برای تولید این برنامه ارزشمند و سوالات به جا که به نمایندگی از شنوندگان مطرح می کنند
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
باسلام.
یکی از زیباترین جمله هایی که شنیدم برای آقای میکل انژ هست . از ایشون پرسیده شده که چطور از یک سنگ ساده چنین اثر دقیق و کاملی می تراشی و پاسخ میدن که من فقط زیادی ها رو کنار میزنم و اون اثر زیبا در درون سنگ هست ...این نویسنده در این داستان ،با تصویری از رنج های خودش ،در یک آگاهی ناشناخته آنلاین ،تنها زیادی های ذهنش رو کنار زد و در نهایت یک اثر درخشان و کم نظیر باقی موند ...
به نظر من نویسنده ،مرد داستانش رو (درسته که الگویی هست از زندگی خودش)به این دلیل پزشک معرفی میکنه که ضعف های این مرد رو پشت شغلش پنهان کنه و اونقدری که باید،با ظرافت انسان دوستانه خودش، منفی معرفیش نکنه...راجب استفاده ایشون از رنگ زرد ،فکر میکنم دلیل نمادین هم داشته ،چون یه جایی خوندم که رنگ زرد ،میان فرهنگ عام و دریانوردان ،به نشانه بیماری بوده در اون زمان ...و اینکه رنگ زرد بالاترین درجه برانگیختگی و انرژی رو داره میان رنگ ها و چشمها به صورت طبیعی به این رنگ حساس ترند...
این داستان مثل یک آه ممتد و مرتعش بود و مطمعنم که برای اجراش از خانم بوستان دوست انرژی زیادی گرفته.
اگه نویسنده میدونست که این اثرش قراره از مسیر حنجره و ادراک خانم بوستان دوست عزیز هم ،در دل زمان قرار بگیره ،بسیاری از درنگ هاش کاسته میشد...
سپاس بسیار از تمام عوامل این برنامه ماندگار...🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با سلام و خسته نباشید خدمت دست اندرکاران فرهیخته و دلسوز برنامه ی هزارتوی داستان. با تشکر و سپاس فراوان از ساخت این برنامه ی فوق العاده جذاب که علاوه بر تمام تاثیرات مثبت در ذهن شنونده از فرهنگ و ادبیات جهان که مدت هاست در تریبونهای این کشور کمرنگ شده، سعی و کوششی بی اندازه ارزشمند در آموختن نقد و داستان نویسی و شناخت داستان نویسان و داستان، بهترین روش را ابداع نمودهاند! یک دنیا ممنون و امیدوارم در این عرصه و در این تریبون مستدام و پایدار و موفق بمانید که دلگرمی بزرگی برای ما هستید!🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
با تمام عجیب بودنش، داستان «مرگ» توماس مان موفق میشه ذهن آدم رو درگیر کنه و باعث میشه با شخصیت اصلی هم ذات پنداری کنیم. شاید هم در این دوران کورونا فکر همه ما خواه ناخواه حداقل یکبار به سمت مرگ رفته.. ممنون از انتخاب داستان توسط خانم بستان دوست و ممنون از خانم علیزاده🥰🙏
-
کاربر مهمان
در مورد داستان «پزشک شهرستان» تورگنییف بار دوم که برنامه رو از اول تا آخر گوش کردم با سوالات به جای خانم بستان دوست، محقق ادبی و خالق هزار توی داستان و همچنین توضیحات جامع دکتر بهمنی مطمئنآ رمزگشایی بهتری از داستان و نویسنده شده بود
مثلا معنی دو اسم که در داستان میتوانست به شکل پاورقی از جانب مترجم نوشته شود که نشده بود را خانم بستان دوست مطرح کردند.
یک چیز دیگه که شاید در ترجمه مد نظر قرار داده نشده، تکرار کلمه «ناگهان» از جانب راوی ست که در عوض یکبار بیشتر شنیده نمیشود🤔
به علاوه در ابتدا در معرفی نویسنده متوجه منظور نشدم وقتی گفته میشه که پدرش با اینکه در خانه رفتار بدی نداشت اما تورگنییف از عدم حضورش ناراحت بود
اما خود داستان در عین اینکه میخواهد روایتی از زندگی عادی این شخص داشته باشد، در عین حال تا آخر به صحت آن شک میکنیم، حتی یکجاهایی فکر می کردم شاید توهمات یا خیالپردازی شخصیت اصلی باشد
مشتاقانه منتظر برنامه بعدی هستم و انتخاب نویسنده روسی دیگر به سلیقه خودتان چون به شخصه به جز چخوف، داستایفسکی، تولستوی آشنایی چندانی با سایرین ندارم و خوشحال میشم نویسندگان و داستانهای بیشتری را بشناسم
☺️
-
کاربر مهمان
سلام
برنامه هزارتوی داستان فرصت بسیار خوبی است برای آشنایی بیشتر با نویسندگان شهیر دنیای ادبیات. سپاس از شما برای تهیه این برنامه زیبا.
-
کاربر مهمان
"هزارتوی داستان" کار ماندگاری در رادیو خواهد شد. نه تنها نسل فعلی، بلکه نسلهای بعد نیز قطعا این برنامه را با تحسین بسیار خواهند شنید. تلاش مجموعه عوامل و به ویژه خانم بستاندوست و آقای عمرانی حقیقتا ارزشمند است. به همه دوستانم توصیه کردهام که هزارتوی داستان را بشنوند و حتی لینک صفحه اینترنتی را هم برایشان فرستادهام.
-
کاربر مهمان
سلام.. باید بگم که به دلیل مشغله برنامه ضبط شده رو شنیدم ولی شنیدن صدای گرم شما خانم بوستان دوست عزیر و آقای عمرانی گرامی ،در این ساعت سکوت شب و به صورت آفلاین انفرادی هم لطف دیگه ای داره ...
بسیار لذت بردم و همزمان با داستان ،سفر کردم به کودکیها و دوستیهای خودم ..کودکیهایی که همچنان محک و تابلوییست برای همه زندگیم ...
روح داستان من رو هم کمی به یاد داستان دمیان آقای هسه انداخت ..
به نظر من دوستی ها در دوران کودکی ،اغاز تمرین دوست داشتن برای همه زندگیست ... حسها در زمان کودکی ،ساعت و تایم مخصوص خودش رو در ما داره و لحظه ای که هر کدومشون آغشته به شک و بدگمانی بشن ،عقربه های اون ساعت متوقف میشه تا اون بد گمانی برطرف بشه ...(بعضی وقتها پنجاه سال طول میکشه مثل این داستان ).. و جالبش اینه که وقتی بر طرف بشه انگار هیچ زمانی نگذشته و دوباره از همان جا ادامه پیدا میکنه ...
توی یه صفحه کاملا سفید ،مانند روح کودکی ،یه لکه خودشو خیلی واضح تر نشون میده و باید بگم که هیچ روندی رو در انسان سراغ ندارم که به اندازه شک و بدگمانی ،سرعت رشد داشته باشه..زیرا که سوار بر افکار ما میشه... (اضافه کنم که شک ،تنها معکوس شدن ریتم یک فکر و اندیشست)
از روح و روان کودکی سخن بسیار هست ...در پایان تشکر فراوان دارم برای هزار توی این هفته که رنگ و بوی دیگه ای داشت و احساس کردم انگار که وارد فصل دیگه ای شده ...پیروز باشید..🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
هزارتوی داستان یک کلاس نویسندگیست
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام خانم بستان دوست خیلی ممنون برای داستانی که امشب قراره نقد و برسی بشه دوست دارم برنامه تون ادامه داشته باشه
-
کاربر مهمان
خسته نباشید! این برنامه را به علاقمندان داستان نویسی توصیه میکنم چون یک کلاس آموزشی باارزش است.داستان این هفته از اُ هنری مرا در اولین نظر به یاد داستان خاله خرسه خودمون انداخت، اما با نظر کارشناسی دکتر بهمنی، در لایه های متعدد آن تأمل کردم و
بی صبرانه منتظر نویسنده بعدی و داستان بعدی هستم هر چند هر کدام از این نویسندگان لایق این هستند که چندین برنامه را به خود اختصاص بدهند 🌹🙏
-
کاربر مهمان
خسته نباشید! هزار توی داستان را به علاقمندان داستان نویسی توصیه میکنم چون یک کلاس آموزشی باارزش است.داستان این هفته از اُ هنری مرا در اولین نظر به یاد داستان خاله خرسه خودمون انداخت، اما با نظر کارشناسی دکتر بهمنی، در لایه های متعدد آن تأمل کردم و
بی صبرانه منتظر نویسنده بعدی و داستان بعدی هستم هر چند هر کدام از این نویسندگان لایق اینند که چندین برنامه را به خود اختصاص بدهند🌹🙏
-
کاربر مهمان
باسلام میخواستم هم از برنامه خوب هزارتوی داستان و هم از خانم بستاندوست عزیز بخاطر هنرمندیشان در این برنامه تقدیرو تشکر کنم🍄
-
کاربر مهمان
نپسندید
-
کاربر مهمان
سلام خوبین دوست دارم این برنامه ادامه داشته باشه من عاشق داستان کوتاهم با برنامه هزارتوی داستان عاشق تر شدم خیلیم ممنون از خانم بستان دوست
-
کاربر مهمان
با سلام و تشکر فراوان از همه عوامل این برنامه عالی و ماندگار...توصیف جزییات در داستان بسیار دقیق و زیباست..و به نظر من نویسنده تاکید داره که کلیات زندگی در گرو جزییات هست ..تا این حد که یک مگس میتونه مسیر غمناک ذهن یک انسان ،انهم رییس یک شرکت رو عوض کنه ...سپاس بسیار.🌷
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
درود و عرض ادب و خداقوت حضور بانو بستان دوست و همكاران
بنده شنونده ى همیشگى برنامه ى وزین هزار توى داستان هستم و باید بابت ساخت برنامه اى اینچنینى كه علاوه بر سرگرمى، در راه افزایش دانش و تعالى روح مخاطب گام برمى دارد به شبكه ى محترم نمایش آفرین گفت.
به امید توفیق روز افزون
با احترام گلشن وفا از تهران
-
1973***919
❤❤❤❤
-
4880***936
عالی بود مسله همیشه ب حضرت عباس من وخانمم افسرده ی بچه نداشتنمون بودیم به نمایش مدیون وکمال تشکر راداریم. چندماهه تلوزیون نگاه نمیکردیم چون بچه نشون میداد وما غصه میخوردیم شبکه ی شما ازافسردگی رهامون کرد مدیون ودوستار وشنوده ی ۲۴ساعته شما خانواده ی کوچکه ذوالفقارزاده رها ومسعود متشکریم هم ازشماوهم گویندگیه هزارتو و داستان مگس. دوستدارتون خسته نباشین زحمت کشایه بی ریایه شبکه نمایش
-
6316***938
باسلام خدمت مجری کارشناس محترم برنامه هزارتوی داستان خانم بستاندوست
همیشه جمعه ها راس ساعت ۲۱ شنونده برنامه زیباتون هستم از زحمات شما و همه عوامل برنامه تشکر فراوان داریم
رضاتوکلی فارفان اصفهان
-
8261***915
🌹
-
کاربر مهمان
سپاس
-
کاربر مهمان
کاش در مدرسه هم اساتید به این شیرینی ریاضی و علوم یاد میدادند، بی شک جامعه فرهیخته تری میداشتیم. تشکر فراوان بهناز نازنین که چنین برنامه ای را تدارک میبینید که گمان میکنم در صدا و سیمای ایران بی سابقه باشد ،شما هم مثل آگاتا کریستی در کار خودتان پیشرو و صاحب سبک هستید🙏و ممنون از همکارانتان، آقای عمرانی با صدای آشنایش و کارشناس خبره استاد ایوب آقاخانی که مضاف بر نقد حرفه ای که بر آثار دارند، دارای صدایی بسیار گیرا هستند که علاوه بر بازیگری و سایر هنرهایشان شاید فقط دکلمه شعر در کارنامه پربار ایشان نباشد(چنانچه در صدد ضبط اشعار برآیند، بنده شخصا مشتاق خواهم بود آن را تهیه کنم👏
پانویس:نمایش تله موش فکر کنم معروف ترین نمایش آگاتا کریستی باشد که در دوران کودکی به یاد دارم از تلویزیون خودمان هم به کرات پخش شد
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام. برنامه هزارتو با صدای زیبای آقای عمرانی و خانم بستاندوست و اطلاعات خوبی که توسط مهمان برنامه ارائه می شود بسیار خوب و دلنشین است. تشکر بسیار.
-
کاربر مهمان
سلام خوبین خانم بستان دوست ممنون بخاطر خوانش داستان و نقد امشبتون خیلیم عالی واستون خوشی همراه سلامتی ارزو میکنم دوست دارم برنامه ادامه داشته باشه
-
کاربر مهمان
با سلام و خسته نباشید..داستان رو خیلی دوست داشتم و در مجموع این مدل داستانهایی که کمی هم تم سوریالیسمی داره رو بیشتر میپسندم ،چون به نظرم بخش مهمی از وظیفه داستان اینه که تخیل شنونده رو به چالش بکشه..با همه توضیحات اقای بهمنی موافق بودم غیر از نگاهشون به جایگاه دایی اسکار در داستان...با کمال احترام به ایشان به نظرم نقش دایی در اینجا به منظور کسی هست در خانواده که پسر رو درک میکنه و با همه خواسته هاش همسو هست ،و چرا دایی ،چون در اکثر خانواده ها دایی ارتباط و صمیمیت بیشتری داره با فرزندان نسبت به بقیه اقوام...و جملات پایان داستان رو هم دایی اسکار میگه که درک کاملی از پسر و داستان هست...با سپاس بسیار...🌹
-
6316***938
از شنیدن داستان اسب گهواره ای با اجرای بی نظیر خانم بستاندوست لذت میبریم
همراه همیشگی برنامه خوبتون
رضاتوکلی فارفان اصفهان
-
کاربر مهمان
با سلام داستان هایمصائب یک زن خانه دار چرا پخش نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟لطفا پخش کنید خیلی عالی بود
-
کاربر مهمان
این داستان «مساله هویت» را در اپیزودهای سریال شرلوک هلمز به یاد ندارم، جذاب بود و صدای گیرای آقای آقاخانی به همراه تحلیل کارشناسانه شان بر جذابیت اثر افزود. خسته نباشید ویژه به خانم بستان دوست نازنین که وقت و انرژی میگذارید و داستانهای عالی از نویسندگان برجسته را انتخاب میکنید و مسلما هماهنگی با کارشناسان نیز کار آسانی نیست. پاینده باشید ♥️
پاینده باشید
-
کاربر مهمان
باسلام..بسیار عالی و پر بار از نکات فلسفی بود..و با گفتگوی زیبای خانم بستاندوست و اقای بهمنی به تکامل رسید...
.در توصیف داستان اگه بخوام مطلبی بنویسم ،قبلش این نظریه رو باید بگم که میگه از دیدگاه علوم ژنتیک و فیزیک ،طبیعت بار ور و زیبا بر اساس یک خطا به وجود اومده و نهاد و ساختمان زیبایی ،چیدمان خطا هاست در کنار هم ...(حتی اصول و ساختار مغز انسان به علت منطقی بودنش هیچ وقت عشق رو نمی پذیره و باید در واقع خطا و جهش کنه و از چرخه خارج بشه تا به ادراکش برسه ) ..توی این داستان هم داستان مرغ و تخم مرغ رو به نظر من به نماد از این چرخه بی جواب و بی معنی زندگی،اقای اندرسن آوردند و جوجه های عجیب الخلقه در شیشه رو به نماد از خطاهایی که اصل زندگی و جهش های زیباییست...وقتی میخواست تخم مرغ رو داخل بطری کنه هنوز سعی داشت از توی این چرخه بی جواب به هدف برسه ولی در نهایت نشد و به جوجه های توی شیشه تکییه کرد و همه تخم مرغ ها رو پرت کرد به بیرون ...
ما انسانها سعیمون بر اینه که هوشمند باشیم ...هوشمندی ، جریانی از هوش هست که در خودمون ایجاد و گردش میکنه...ولی ما بیشتر از هوشمندی به هوشیاری نیاز داریم که از جای دیگه ای میاد و یاری میکنه بعضی اوقات...با سپاس بسیار🌹
-
کاربر مهمان
با سلام..از بهترین نکاتی که توی روند هزار توی داستان تا الان حس کردم ،عدم یکنواختی وتعغیرات زیبایی هست که در هر قسمت میدین..اجرای شما انقدر خوب و درخشانه که اگر ذهن گاهی هم پرش کنه ،سریعا متمرکز میشه ..اجرای بازی اقای عمرانی هم در اول برنامه برای زندگینامه عالی بود..سپاس بسیار..🌷
-
1643***912
تشکر تشکر احمد طباطبای از طهران
-
6316***938
داستان تخم مرغ واقعا زیبا بود و با توضیحات کارشناس زیباتر هم شد
تشکر از برنامه خوبتون با اجرا و کارشناسی استاد بهناز بستاندوست
رضا توکلی فارفان اصفهان
-
6316***938
باسلام خدمت همه زحمتکشان رادیو نمایش خصوصا مجری کارشناس درجه یک خانم بستاندوست از،شنیدن داستان تخم مرغ لذت می بریم
رضاتوکلی فارفان اصفهان
-
کاربر مهمان
عجب توانایی فوقالعاده ای داره چخوف در به تصویرکشیدن موضوع مهمی مثل مرگ در قالب طنز
اجرای شیرین بهناز بستان دوست عزیز و نقد و بررسی توسط دکتر بهمنی به برجسته تر شدن این داستان نه چندان معروف نویسنده کمک شایانی میکند
ممنون از وقت و انرژی تون
🥰
-
کاربر مهمان
با سلام..هزار توی این قسمت برایم فراموش نشدنیست چون بسیار برایم داستان و زندگینامه لذت بخش بود ..با درک و دریافت های شخصی و اطلاعات مستندی که در زمینه این موضوع و کلمه مرگ دارم ،کاملا مطابقت داشت و کمتر داستانی شنیده بودم که تا این حد، حقیقت و حس درونیه این موضوع رو ،انهم در قالب داستان کوتاه ،به زیبایی بیان کنه..سپاس بسیار.🌷
-
کاربر مهمان
سلام ممنون بخاطر برنامه عالی هزارتوی داستان ممنون بخاطر نقد قصه های موپاسان
-
کاربر مهمان
سلام خداقوت اهالی رادیوونمایش برنامه هزارتوی داستان از برنامه های تخصصی خوب رادیو نمایش هست ممنون از بدل توجه شما
وحیده قرائی تهران
-
کاربر مهمان
در معرفی چخوف از قول خود نویسنده گفته شد که گرفتن پول برایش از نوشتن سخت تر است و عجب شباهتی دارد با احوال هنرمندان کشور خودمون در سالهای اخیر...
اما در مورد خود داستان گمان میکنم مرد گاریچی اگر در ایران بود مسلما تا پایان روز موفق میشد دست کم چند گوش برای شنیدن درددلهایش پیدا میکرد.
از نقد تخصصی دکتر بهمنی استفاده کردم، این امر برایم تازگی داشت که یک نویسنده خوب هدفش بیان مسأله است و قضاوت را به عهده خواننده میگذارد
-
کاربر مهمان
برنامه هزار توی داستان بسیار مفید و آموزنده است
مخصوصا با حضور دکتر بهمنی
-
کاربر مهمان
با سلام .. داستان زیبا و بسیار پر اشاره ای بود و دوست داشتم ...زیبایی ،سهم بیشتری از غم داره تا شادی ..موضوع داستان توصیفش خیلی گستردست و در این باب شنونده بودن رو ترجیح میدم..با سپاس فراوان 🌷
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام و درود
هزار توی داستان بسیار عالی است و امیدوارم ادامه پیدا کند و وقت ان بیشتر شود پرداختن به داستان کوتاه نیاز اساسی در ادبیات کشور است بسیار تشکر میکنم از تهیه کننده برنامه و همچنین اجرای خوب و دلنشین خانم بوستان دوست
وحید اله یارپور
-
کاربر مهمان
سپاس بابت برنامه هزارتوی داستان. از معدود برنامه هایی که آدم احساس میکنه داره وقتش پربها سپری می شه.
-
کاربر مهمان
برنامه اُ.هنری عالی بود. 🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
سلام بر مجریان و تهیه کنندگان و مخاطبین این برنامه .به همه این عزیزان سلام کردم تا بگویم که ارزش همه این افراد در تولید این نوع برنامه های سازنده را میدانم و میدانیم . من هم با دوستی که معتقد بود جناب دکتر بهمنی گیرا تر مسایل را باز و ارائه میکنند ،موافقم . به شخصه استفاده بیشتری بردم و تا انتها احساس خستگی نکردم.نکته دیگر شرح سرکار خانم مدرسی بود که در انتهای برنامه شرحی از داستان کوتاه دادند .بسیار سپاسگزار ایشانم . در انتها هم تشکر میکنم از همه شما عزیزانی که در تولید این برنامه تلاش کرده اید
-
کاربر مهمان
بسیار عالی و خسته نباشد مجدد میگم به شما که کیفیت و جذابیت برنامه همچنان رو به افزون است..شخصا اقای اوهنری رو خیلی دوست دارم به خاطر تاثیرات داستانهاش از کودکیم تا به الان ..همان طور که گفته شد شخصیت خونیاگر نماینده هنرمند هست و به نظر من به درستی توصیف شده و با نوع پایان داستان به هنرمندها توصیه میکنه که بهتره خودشون رو کنترل کنن و انگشتاشون رو روی سازشون نگه دارن ...درک شخصیم از زندگی به من ثابت کرده وقتی همه چیز خیلی میزون و دلخواه میشه ،کمی نگران بشم ،و این دلیلش مواج بودن همه روندهایی هست که به انسان میگذره ، بنابراین پایان بندی های آقای اهنری به باورم میشینه و اصلا تعجب نمیکنم .. با سپاس 🌹
-
کاربر مهمان
تشکر بابت هزار توی داستان، عالیه
من فرق داستان کوتاه و بلند و رمان رو نمیدونم و با گوش کردن این برنامه یه جور دیگه به داستان کوتاه گوش میکنم، بعضی وقتا از توی داستان دنبال یه چیزی میگردم که با ظاهر داستان فرق میکنه، قبل از این اینجوری به داستان گوش نمیکردم، بازم تشکر
-
کاربر مهمان
در مورد داستان لوئیز سامرست موام باید گفت واقعا چنین شخصیتهایی وجود دارند، داستان تخیلی نیست.... و اما بررسی کارشناسانه، جذابیت داستانها را چند برابر میکند، ممنون از زحماتتون
-
کاربر مهمان
این داستان و داستانهای کوتاه دیگری از همین نویسنده را در همین کانال گوش کرده بودم ولی الان با این تحلیل و تجزیه کامل مشتاق شدم دوباره از اول همه شان را گوش کنم
-
کاربر مهمان
با سلام..به دلیل مشغله ،برنامه ضبط شده رو شنیدم ...از داستان هویت که هفته گذشته پخش شد بیشتر دوست داشتم ،شاید به دلیل اینکه در دهه هفتاد ،این داستان خانم کریستی رو در سریالی که پخش می شد دیده بودم و با اجرای خوب شما به صورت تصویری تداعی شد..بعضی ادمها انقدر ریشه در بخشی از تاریخ دارن که اگر نمی بودند ،هزاران چیز دیگر هم نبود ،و خانم کریستی یکی از اون انسانهاست...با سپاس 🌷
-
کاربر مهمان
برای بخش چهارم معرفی گی دو موپاسان بسیار ممنونم🙏چقدر این تحلیل و واکاوی نویسنده ها به من کمک بسیاری می کند! خانم بهناز بستان دوست خدمات شما در زمینه هنر بسیار قابل تقدیره🙏🌱🌸
-
کاربر مهمان
با عرض سلام و تشکر
ضمن عرض ادب خدمت جناب شکروی ولی فکر میکنم دکتر بهمنی گیرا تر کاربردی تر و اصولی تر بحث میکنند ولی جناب شکروی کمی درهم و مجمل صحبت میکنند و مسائل را وارد نشده میگذرند بطوریکه هیچ برداشت مفیدی نمیشود از حرفهای گفته شده کرد بطوریکه گویی شنونده از ذهن و اطلاعات ایشان کاملا اگاه است و نیازی به شرح نیست ولی دکتر بهمنی روی موضوعی که ورود میکند شرح و تفصیل اندازه ای ارائه میدهد
باز هم متشکرم
-
کاربر مهمان
با سلام..راستش قدرت تاثیر گذاریه داستان شرلوک هولمز بر عموم ,بعضی وقتها یک فرضیه رو توی ذهنم (با اطلاعات علمی که در این ضمینه موجوده) قوت میده که شاید ما همه در ذهن یک نویسنده زنده هستیم و بارها هم کارگردانها به این موضوع پرداختند...اقای اقا خانی به عادات شخصیتی کاراگاه ها از جمله شرلوک و پوارو اشاره کردند که این عادات هست که منحصر به فردشون میکنه ...میخام اضافه کنم که محبوبیت شرلوک هولمز نسبت به اثار مشابهش بیشتره ,چون کمتر این عادات شخصیتی رو داره ,شنونده بهتر میتونه با باهوشترین فرد داستانی که میشنوه همزاد پنداری کنه ...برخی نکات این داستان ,با اجرای عالی رو دوست داشتم و خسته نباشید میگم..🌹
-
کاربر مهمان
سلام بسیار ممنونم بابتِ تولیدِ این برنامهی رادیوییِ جذاب و نازنین.
این هفته هم با علاقه و دقت، گوش کردم و بسیار لذت بردم. پس از مدتها، دوباره از
رادیو، برنامهای پخش میشه که واقعا دوستش دارم. چشمانتظارِ سررسیدنِ زمانِ پخشش میمونم. حتا میکوشم برنامههای
زندگی رو به شکلی تنظیم کنم که آدینهشبها، هنگامِ پخشِ هزارتوی داستان، با
آسودگیِ خیال، از رادیو شنوندهی این برنامه باشم. در این روزها و ماههای تلخ و
دشوار که نگرانی و اندوهِ جانکاهِ ناشی از بیماری و مرگِ دوستان و عزیزانِ مبتلا
به کرونا،
-
کاربر مهمان
ممنون برای برنامه
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
بخش سوم معرفی و تحلیل ناتانیل هارثون در کانال خوب شما بسیار جذاب و شنیدنی بود! خانم بستان دوست گرامی ممنون تلاش های ارزش مند شما و هم کاران🙏🌸
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
راجب داستان باید بگم که این داستان پر از نکات شخصیت پردازانست..کلییت داستان از یک اصل مهم پیروی میکنه که سخت ترین چیزها همون شکننده ترین چیزها هستند...یاکوف برای ساخت تابوت برای عموم مردم یک اندازه ثابت در نظر میگیره ولی برای خانم ها و افراد مهم و همسرش ،اندازه های خودشون رو لحاظ میکنه ..یعنی هنوز در نهانش تفاوتهایی وجود داره ..انقدر احساسش رو پنهان کرده که مرگ فرزند خودش رو به یاد نمیاره و در واقع به نظر من یک واکنش طبیعیه شخصیتیست که انسان در برابر عمومی که اندازه ثابتی داره ، میگیره که محافظت
-
کاربر مهمان
با سلام و سپاس از اجرای عاای و بحث جذاب این قسمت هزار توی داستان...چیزی که ذهنمو مشغول کرده راجب ویولون استرادیواریوس که بهترین ویولون دنیا محصوب میشه هست ،از این جهت که فیلمی راجب این ساز و سازندش(انتونیو استرادیواری) سال 1988 ساخته شده که داستان فیلم تا درصد های زیادی شبیه همین داستان اقای چخوف هست.. مطمعن نیستم که کدام بر گرفته از هم باشند...راجب داستان نکاتی رو نکاتی رو یادداشت کردم که در یک پیام دیگر ارسال میکنم..بی نظیرید 🌷
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
داستان بسیار زیبای شنل با نقد وبررسی پر بار شما بر جذابیت داستان بسیار افزود و صد البته به شناخت من از نویسنده بزرگ گگل دوچندان کرد. خانم بهناز دوست قدر دان تلاش های بی نظیر شما و هم کارتان هستم🙏🌸 و مشتاقانه منتظر شنیدن ادامه برنامه بسیار جذاب هزار توی داستان هستم👌🏽
-
کاربر مهمان
با سپاس از فراهمآورندگان این برنامهٔ ارزشمند
هنگام زدن ♥ برای برنامه، اشتباهی دستم به 💔 خورد و دیگر امکان پس گرفتن رای وجود نداشت، رای من ♥ است.
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
نپسندید
-
کاربر مهمان
سلام و درود بر دوستان با فرهنگ برنامه هزارتوی داستان قدم بسیار مناسبی بود بسوی ادبیات داستانی و نویسندگان بزرگ جهان و ان شاله کمبود های این حوزه توسط اهل فضلی چون شمایان از بین برود
-
کاربر مهمان
سلام..داستان سوگواری رو مجددا شنیدم و تقریبا بیشتر نکاتش رو اقای بهمنی و شما به درستی و زیبایی اشاره کردین که کمال استفاده رو بردم ...تم و روح این داستان ،که دقیقا تم موسیقی انتخابی این قسمت برنامه هم بود ،(مجموعه ای از شادی و غم در یک زمان)به نظر من نماینده ساختار کشور روسیه هست و از این جهت اقای چخوف رو از ملی ترین نویسنده های روسیه میشه نامید...با سپاس🌷
-
کاربر مهمان
سلام امشب هم همچون آدینههای پیشین، بیاندازه لذت بردم از گوشکردنِ
برنامهی نازنینِ هزارتوی داستان. هزارانبار از خانمِ بستاندوستِ ارجمند
سپاسگزارم به خاطرِ ساخت و اجرای این برنامهی رادیوییِ درخشان.
-
کاربر مهمان
با سلام..در مقدمه راجب برنامه میخوام که صحبت کنم و مخصوصا این قسمتش که بسیار استفاده بردم...واقعا به این میگن برنامه ،چون بسیار دقیق و زیبا چیدمان شده و تا اخر پویا و جذابه...یک اثر هنری که انقدر تاثیر گذار هست،تنها به این دلیله که هنرمند تکه ای از خودش رو به خاطر قلب سختگیر و حساسش ،خواسته یا ناخواسته،در اثارش رها میکنه و کیفیت این برنامه در حد کار هنریست...به نظر من عیار هر کشوری به کار فرهنگیش هست..به امید اینکه همه تلاش کنیم که عیارمون بالا بره ،حتی اگر شده در خلوت خودمون...خیلی خوبه که در طول هفته یه حس انتظار گوشه ذهنت داشته باشی برای شنیدن برنامه ای که دوست داری...در رابطه با داستان امشب که بسیار لذت بردم و در یک متن و فرصت دیگر نکاتش رو از دریچه ادراکم بر می شمارم .. با سپاس 🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
با درود و سپاس از زحمات بسیار ارزشمند شما خانم بهناز بستان دوست و همه دست اندرکاران این برنامه ی بسیار خوب! به نظرم برنامه هزار توی داستان من و ما را با نویسنده گان و ادبیات و هنر جهان آشنا می کند، به بالنده گی درک ما در شناخت خود و جهان پیرامون کمک می کند، این برنامه زوایای روح انسان را واکاوای می کند، چیزی که سال ها جایش در رادیو ایران خالی بود و جامعه ما به چنین سبک و سیاق برنامه هایی بشدت نیازمند ست.
در انتظار ادامه برنامه های هنری و پر بار دیگر و یک بار دیگر صمیمانه سپاس گزارم از تک تک دست
-
کاربر مهمان
هزارتوی داستان، جذابترین و ارزشمندترین برنامهایه که در ماههای اخیر، از شبکههای مختلفِ رادیویی شنیدم. هر هفته با عشق و دقت، این برنامهی رادیویی رو گوش میکنم و بسیار لذت میبرم. خانمِ بستاندوست، با همتی کمنظیر، به گردآوریِ مطالبی ارزشمند و یافتنِ داستانی تأملبرانگیز میپردازن. اجرای برنامه توسطِ ایشان، از جهاتِ مختلف، منحصربهفرده. علاوه بر برخورداری از صدایی بسیار زیبا و بیانی درخشان، اجراهاشون، سرشار از متانت، ادب، وقار و صمیمیته. ارائهی همگیِ این ویژگیها همراه با هم و کاملا به اندازه، کاری بسیار دشواره که به ندرت، مجریان از پسِ انجامش برمیان. گویندگیِ خانمِ بستاندوست و آقای رضا عمرانی که هر دو از بهترین بازیگران و گویندگانِ رادیو هستن نیز بسیار جذاب و گوشنوازه. آقای عمرانی که پیشتر در اواسطِ دههی هشتاد هم، گویندگیِ برنامهی رادیوییِ (با درامنویسانِ بزرگِ جهان) رو بر عهده داشتن و اونجا هم به اجرای مطالبی دربارهی زندگی و آثارِ نویسندگانِ بزرگ میپرداختن، حالا پس از سالها، با تجربه و مهارتِ بیشتر، اجرایی حتا گیراتر از اون سالها ارائه کردن، به نحوی که مخاطبِ برنامه، میتونه هر لحظه با دقت و تمرکزِ بالا تمامِ مطالب رو دنبال کنه و به خاطر بسپره. گویندگیِ داستانها توسطِ خانمِ بستاندوست هم بینهایت شنیدنی و دلنشینه. پس از مطالعه و درکِ دقیقِ اثر، لحن و صدایی متناسب، ویژه و باورپذیر، برای هر شخصیت در نظر میگیرن و با دقت و ظرافتی بیبدیل، اجرایی گرم و همدلیبرانگیز ارائه میکنن. کارشناسانِ مدعو به ویژه جنابِ بهمنی هم، به بیانِ نکاتی دقیق و مهم میپردازن که قطعا میتونه یاریگرِ مخاطبان، برای درکِ بهترِ آثار باشه. پیشبردِ گفتگوها توسطِ خانمِ بستاندوست هم بسیار درست انجام میشه. موسیقیهای انتخابی توسطِ خانمِ محمدعلی که از تهیهکنندگانِ مجربِ رادیو هستن هم با دقت و سلیقه صورت میگیره.به عنوانِ مثال در همین برنامهی اخیر که به بررسیِ زندگی و آثارِ لوئیجی پیراندلوی نازنین اختصاص داشت، موسیقیهای دلنوازِ انتخابی، رنگینکمانی از رویا به تخیلِ شنونده، هدیه میکردن. فکر میکنم ساخت و پخشِ این برنامه به افزایشِ سطحِ آگاهی و فرهنگِ مردم، به ویژه مخاطبانِ هنرِ نمایش یاری میرسونه. آشنایی با نویسندگانِ بزرگِ جهان، تأمل در آثارِ اونها، به دست آوردنِ قدرتِ تحلیل و توانِ تمیز دادنِ داستانهای درخشان از دیگر داستانها، موجبِ افزایشِ سلیقهی هنریِ مردم خواهد شد. پایه و اساسِ آثارِ نمایشی و سینمایی هم داستانپردازیه. وقتی سطحِ شناخت و آگاهیِ مخاطبان افزایش پیدا کنه، طبعا دیگه از تماشای آثاری با الگوهای داستانیِ تکراری، ضعیف و سرشار از حفرههای کوچیک و بزرگ، لذت نخواهند برد.
-
کاربر مهمان
وقتی که امروز داستان رو دوباره شنیدم,به یاد داستان وقتی نیچه گریست افتادم,که در این داستان هم علت گریستن نیچه,رسیدن به تنهایی عمیق خودش بود در یاداوری خاطرات و تصاویری که فکر میکرد در ذهن سالومه هم همان زیبایی و تاثیر را داشته...
شاید تنها به توصت عشق واقعی به ما انسانها کمک بشه که به بالاترین درک مشترک از یک موضوع برسیم ...با سپاس ..🌹
-
کاربر مهمان
با سلام. برنامه رو با کمی فاصله شنیدم و احساس میکنم که خود داستان رو یک بار دیگه باید بشنوم چون به نظرم نکاتی رو از دست دادم. اما کلیت موضوع که راجب صحت میزان فهم انسانها از یکدیگر هست , جمله ای رو میشه اضافه کرد ..شاید بهترین تفاهم بین انسانها این باشه که بفهمند که همدیگر رو نمیفهمند..و البته به نوع دیگر گفته شد .. نکته دیگری که شبیه همین موضوع هست در مورد خوانش داستان هست .. خواندن داستان رو میشه با اجرای یک قطعه نت موسیقی مقایسه کرد ...در مورد هر دو ,تنها تجربه زیاد مجریان این دو امرهست که شنونده رو با اصل اثار اشنا میکنه ... چقدر خوب و کم نظیره که ما در این برنامه از تجربیات خانم بوستان دوست گرامی استفاده میکنیم.. با سپاس 🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
سلام .داستان لوییز و اولین برف خیلی زیبا بود.
-
کاربر مهمان
دیشب هزار توی داستان را گوش کردم هر چند من رشته ام هنرهای تجسمی ست ولی خوشحالم با شنیدن چنین برنامه ای به اطلاعاتم افزوده میشود برنامه ای باجرای توانمند خانم بستاندوست. جای چنین برنامه هایی در رادیو مدتها خالی بود
موید باشید
-
کاربر مهمان
عجیب داستانی بود و از نویسنده ای با این شخصیت, همین انتظار میرفت... داستان در عین روایتی ساده ولی از مهمترن چیز صحبت میکنه .. قلب .. و تاکید داره بر قلب های ضعیف ..
قلبهای ضعیف به سختی میتونن توجه همه اطرافیون و دوستانشون رو به دست بیارند ... انتخاب موسیقی درست و یاداور این بود که تا پایان داستان قضاوت نکنیم ....با سپاس
-
کاربر مهمان
اقای مهراد میگفت که جمعه روز بدی بود ..شاید قبول داشته باشم ..اما هزار توی داستان توانست این روز رو هم جاری کنه 🌷
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
هزار توی داستان از مرزهای ذهن میگزرد و ما را با انسوی خودمان اشنا میکند ...بینهایت سپاس 🌷
-
کاربر مهمان
هزار توی داستان از اخرین مرزهای ذهن ما میگزرد و ما را با انسوی خودمان اشنا میکند ...تبریک و بینهایت سپاس 🌹🌹🌹
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
پایان نامه من در مورد ادگارآلن پو هست. نکته برداری های زیادی از صحبت های دکتر شکروی داشتم. عالیییی
-
کاربر مهمان
پسندید
-
کاربر مهمان
بسیار از سه چهار برنامه اخیر هزارتوی داستان در مورد موپاسان و پو لذت بردم. چیزهای زیادی آموختم. ممنون
-
کاربر مهمان
پسندید
چكیده برنامه هزارتوی داستان 19 مهر و تكرار 22مهر محمدعلی جمالزاده داستان دوستی خاله خرسه